تهران ۱۴.۹۱° كمينه ۱۴.۸۴°  بیشینه ۱۵.۷۹°
۲۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۰

ماجرای روزی که طلایی گروگان گرفته شد

فرمانده سابق پلیس تهران می گوید: ما نمیخواستیم این مذاکرات منجر به این شود که کسی آسیب ببیند. چیزی حدود دو ساعت با ایشان مذاکره کردیم و در طول فاصله‌ این دوساعت، من وجب به وجب - وقتی که ایشان اطمینان کرد که من مسلح نیستم و حساسیتش کمتر شد- به او نزدیک می شدم.
کد خبر: ۱۶۵۸
ماجرای روزی که سردار طلایی گروگان گرفته شد/ خادمی معراج الشهدا را به هر مسئولیتی ترجیح می دهم

اخبار معاصر:اگرچه لهجه شیرین نایب رییس شورای شهر، او را در بین مسئولان شهری پایتخت متمایز کرده است اما دیگر کمتر شهروند تهرانی است که مرتضی طلایی را در کسوت فرماندهی پلیس تهران بزرگ و حضور در پارلمان شهری ندیده و اقداماتش را پیگیری نکرده باشد. گفتگو درباره دنیای باقی و کوله باری که برای آن آماده کرده ایم، آنقدر شیرین و خوب جلو رفت که حتما خواندن آن برای شما نیز جذاب خواهد بود. برنامه تلویزیونی ساعت شنی با این محور، گفتگوی خود را آغاز کرد و کم کم، صحبت به مرور یک حادثه مهم و نفسگیر رسید. با این مقدمه، گفتگوی زیر را بخوانید.

مجری : سردار آماده رفتن هستید؟

نه کاملا. البته به یادش هستیم هرازگاهی و به دلایل گوناگون. این هشدار یا یادآوری اتفاق می افتد که به هر حال باید رفت. بگذارید صادقانه بگویم چراکه النجاة في صدق . ما با این حال فراموش میکنیم و متاسفانه  آنقدر درگیر با دنیا و مسایل دنیایی می شویم که دو مرتبه احساس میک نیم که ماندگاریم تا ساعاتی بعد؛ حال ممکن یک ساعت بشود، دوساعت بشود یک روزو  یا یک ماه.

بستگی به شرایطی است که در آن قرار داریمو  بستگی دارد به آن حسی که داریم. به تجربه دریافته ایم که بیشتر حیقیت را زمانی دیده ایم  که بیشتر ها واقعیت های محیط پیرامونی خود توجه کرده ایم و آن وقتی که بیشتر سعی کردیم که در آن چهار رکعت نمازی که دست و پا شکسته میخوانیم مقدار بیشتری توجه داشته باشیم. آن وقت ها بیشتر آمادگی برای رفتن و توجه به رفتن فراهم می شود.

مجری: چقدر به آخر خط فکر می کنید؟

به همان نسبتی که در پاسخ به سوال اول اشاره شد. رفتن قطعی است و باید رفت اما آن طرف چه می شود ؟  آیا آماده برای رویارویی با پرسش و پاسخ ها هستیم؟ آیا آمادگی زندگی در عالم برزخ را داریم؟ آیا آمادگی حضور در محضر ملائکه و نکیر و منکر را داریم؟ آیا آن قدر خودمان را آماده کرده ایم که اربابمان سید الشهدا بیاید و بگوید این فرد برای من عزاداری کرد و اشک ریخت.

آیا آنقدر کاری کرده ایم که عمل مان بگوید که دست کسی را گرفته ایم، خدمتی کرده ایم، بنده ای را از مشکلاتی  که داشت با کمک هایمان رها کردیم؟

 حتی در بُعد معنوی خودم بیشتر این حس را دارم- البته صادقانه درست یا نادرستش را نمیدانم- اما آن هم این است که که خدای متعال در دو حوزه با آدمی رفتار میکند؛ یکی حقوق خود خدای متعال و بنده اش و دیگری آن چیزی است که بین بنده و بنده دیگر باز میگردد .

احساس من این است که خداوند آنقدر رحمان و مهربان است که در موضوعات مربوط به خودش  با بنده هایش کنار بیاید و اصطلاحا زیاد به ما گیر ندهد اما در حوزه  بنده هایش که به نوعی فلسفه خلقت بوده، از این مسائل به راحتی عبور نخواهد کرد. همانطور که در پاسخ به پیامبر خودش یعنی حضرت موسی فرمود که اگر من به جای تو بودم، خدمت به بنده های خدا می کردم.

واقعیت امر این است که وقتی با خودم خلوت میکنم، میبینم در عمل و تکالیفم خیلی عقب هستم صادقانه عرض میکنم خیلی کاستی و فاصله دارم با آن تکالیف.

در بُعد دوم که خدمت به بندگان خدا است نیز مهم آن خلوص نیت است و درست است که بنده ادعا میکنم که خیلی کارها کرده ام اما این حس را دارم که آنچیزی که باقی می ماند آنهایی است که برای خدا باشد نه برای خودم یا آقای طلایی بودن.

البته حالا به لطف خدای متعال مطلقا ادعایی ندارم و نمی کنم اما بیگانه هم نیستم با این نوع سوال که با جوانی ات چه کردی؟ با میانسالی چه کردی ؟ با جامعه چه کردی؟ با موقعیت شغلی چه کردی ؟ با ثروت چه کردی؟ با داده هایی که در اختیارت گذاشتیم چه کردی؟ این ها برای خودم مرور میشود اما اینکه چقدر اثر بخش باشد این مرور و توجه که کار خالص تر کرده و خودم را بیشتر آماده برای رفتن کنم؛ این موضوع این فراز و نشیب دارد.

در ترازوی زندگی شما کفه زندگی سنگین تر است یا مرگ؟

الان دیگر کفه مرگ .

چرا ؟ موی سپید؟

به هر حال عبور ازیک  دوره سنی و نزدیک تر شدن به واقعیتی به نام مرگ. نزدیک شدن به زمان و فرصتی که در تیررس است. اگر به سطحی از انسانیت دست پیدا کرده بودم که خودم را همیشه در پایان راه قرار بدهم، شاید وضعم خیلی بهتر از این ها بود. همانطور که عرض کردم ما انسانیم و بنده ایم و وضع خوبی نداریم که بخواهیم بگوییم الان آن طرف را بیشتر حس می کنم .

اگر زمان به عقب برگردد، دوست دارید چه کاری انجام دهید؟

سعی میکنم که نیت خود را خالص تر کنم و بعد، سعی می کنمدر  کارهایی که انجام میدهم دقت بیشتری داشته باشم یعنی صحت عمل بهتری داشته باشم و دوم اینکه لحظه ها و فرصت ها رو برای خدمت به بنده های خدا از دست ندهم.

 چه کار انجام نمی دادید؟

سعی میکردم دور و بر آن چیزهایی که من را جذب دنیا میکند، کمتر بروم .

در کدام حوزه؟

فرقی نمی کند، چه حوزه مادی، چه حوزه قدرت تا کمتر گرایش به آنها داشته باشم. یعنی به آن مستغنی بودن اگر آدمی دست پیدا کند در نتیجه برای مال دنیا یا برای قدرت در دنیا، خلاف مسیر درست حرکت نمی کند. نمی خواهم بگویم قدرت یا ثروت بد است؛ نه اما مشروط به این که از مسیر درست و صحیح بدست بیاید.

اگه امکانش بود، دوست داشتید به کدام از مقطع زندگی بر می گشتید؟

به دوران نوجوانی

چرا؟

آنجاست  که اگر توانستیم ریل گذاری ها را درست انجام دهیم و اتصالش را با حوزه های مرتبط با انسانیت ایجاد کنیم، اگر در چنین شرایطی مجری از بنده سوال کرد آقای طلایی به خودت چه نمره ای میدی؟ با خیال راحت بگویم20  میدهم اما حالا نمی توانم !

جزییات حادثه گروگان گیری در زمانی که سردار طلایی رئیس پلیس تهران بود

 سردار قطعا شما مملو از خاطرات هستید. مخصوصا خاطرات پلیسی. خاطره ای تأثیر گذار برای خودتان در ان دوران مسئولیت سابق را برای ما تعریف کنید

یاد گروگانگیری نظام آباد افتادم. یک جوانی رفته بود به مغازه جواهرفروشی جهت سرقت اموال و بعدصاحب مغازه نیز آژیر خطر را زده بود. فرد سارق هم تیراندازی کرده بود و صاحب مغازه کشته شد. به واسطهصدای آژیر و تیراندازی هم اهالی محل متوجه شده بودند.

این فرد هم در واقع هول کرده و رفته بود در یک مدرسه که درش باز بود. اولین کاری که کردم، به او گفتم که معامله ای باهم می کنیم. گفت چه معاملهای؟ گفتم من لباس هایم را کم می کنم تا ببینی مسلح نیستم و وقتی کاملا به من اعتماد کردی که من مسلح نیستم در اختیار تو قرار میگیرم، شما هم گروگانها را که چند خانم بودند، آزاد کن. بعد با هم مذاکره میکنیم.

همچنین به اون گفتم که با این کار، دو اتفاق می افتد. یا این که من راضی ات میکنم که هیچ. اگر هم نشد که شما رئیس پلیس شهر را کشته ای و معروف میشوی و جهانی میشوی (خنده سردار)

 البته حقیقتا هم خودم را آماده کرده بودم چراکه  به هر حال این اتفاق می افتاد. از آن طرف هم  نیروهای ما در یگان عملیاتی داشتند کارهای نفوذ به محل و دستگیری فرد را پیگیری میکردند ولی خب راه ورودی هم نبود.

یعنی ما نمیخواستیم منجر به این شویم که کسی آسیب ببیند . به هر حال چیزی حدود دو ساعت با ایشان مذاکره کردیم و در طول فاصلهاین دوساعت،  من وجب به وجب - وقتی که ایشان اطمینان کرد که من مسلح نیستم و حساسیتش کمتر شد- به او نزدیک می شدم.

البته بعد از هر لحظه میگفت جلو نیا بهت شلیک میکنما! و من هم میگفتم حالا دارم با شما صحبت میکنم. گفتم چیزی شد من را بکش. غیر از این که نمی شود. این فرد یک مقدار که ملایم شد و اسلحه اش را آورد پایین، بغلش کردم و دستش را گرفتم ولی اسلحه اش را نگرفتم.

آبدارخانهای آنجا بود که گروگان ها آنجا بودند. داخل آبدارخانه رفتیم و گفتم که اسلحه ات دستت باشد تا بشینیم و با هم حرف بزنیم. وقتی این صحنه را دید اسلحه اش را به من دادو بعد، من به قولی که به او داده بودم عمل کردم و نه چشم بند به او زدیم و نه دستبند. دستش را گرفتم و آوردمش و گروگان ها آزاد شدند.

نکته مهم این حادثه برای من آن بود که این اتفاق از ان صحنه هایی بود که خودم را صد در صد آماده مرگ کردم و پذیرفتم. به هر حال.حسم این بود که من مسؤلیتی را پذیرفته ام برای امنیت مردم و اگر رئیس پلیسی حاضر نباشد خودش را فدای امنیت و آرامش مردم کند نمی تواند بگوید من برای رضای خدا و امنیت مردم کار میکنم.

باید در صحنه آزمایش خود را و باورها را محک زد که آیا ادعایی که میکنی را باور داری یا فقط لقلقهزبان است؟!

شما در دوره ای در ستاد معراج شهدا مسؤلیت داشتید. بعد از سالها کمی از آن حال و فضا برای ما بگویید.

انقلاب در کشور ما فرصتی را فراهم کرد که کسانی که آمادگی پرواز داشتند و فرشته صفت بودند، خودشان را نشان بدهند و به پرواز در بیایند.  دفاع مقدس برای ما در واقع این فرصت را فراهم کرد تا آنا فراد شناسایی شوند. افتخارم این بوده و هست که به برکت انقلاب اسلامی پا یه عرصه انقلاب و بسیج گذاشتم و بعد از اینکه در همان اوایل مدتی به کردستان و بعد هم به جنوب و بعد مجروح شدم . تا آخر دفاع مقدس خدا این توفیق را به ما داد که با شهدا زندگی بکنیم. زندگی با شهدا هم خیلی درسها به همراه دارد.

چقدر دلتان تنگ می شود برای آن فضا و این 300 قدم بین شورای شهر و معراج شهدا را طی میکنید؟

 من تفریبا روزهایی که جلسه داریم وقتی از شورا بیرون می آیم سعی میکنم پیاده تا سر خیابان بیایم ودر این مسیر سعی میکنم بوی شهدا و بسیج را استشمام کنم. جای شما هم خالی چند روز پیش هم به همراه همکارانمان معراج شهدا رفتیم و شهدای غواص را زیارت کردیم.

اگر به شما گفته شود که در این فاصله 300 قدم یک پست را میتوانید انتخاب کنید و کاملا هم مختارید. یا سمت ستاد معراج شهدا و یا همین سمتی که الآن در آن مشغول به کار هستید. کدام را انتخاب میکنید؟

اگر خادمی معراج شهدا رو به بنده واگذار کنند، صادقانه میگویم که ترجیح میدهم.

منبع:خط خبر

انتهای پیام/
انتهای پیام
اشتراک گذاری :
ارسال نظر

آخرین اخبار روز