تهران ۱۳.۸۵° كمينه ۱۱.۷۹°  بیشینه ۱۳.۹۹°
۳۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۳

٣١ شهریور؛ زادروز «پرویزیاحقى» موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده ویلون در ایران

پرویز صدیقی پارسی موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده ویلون اهل ایران بود. پرویز صدیقی از کودکی نزد دایی خود، حسین یاحقی زندگی می‌کرد و موسیقی را نزد او آموخت. به همین دلیل به نام پرویز یاحقی شناخته شد.
کد خبر: ۳۱۱۶۱
پرویز یاحقی از کودکی با هنرمندان نامداری نظیر ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، و علی‌اکبر شهنازی آشنا شد و مدتی نزد ابوالحسن صبا موسیقی آموخت. او در ۹ سالگی در رادیو نوازندگی کرد. نخستین آهنگ او برای غلامحسین بنان در برنامه گلهای رنگارنگ به نام «ای امید دل من کجائی» بود. 

سبک استاد پرویز یاحقی بر خلاقیت بسیار زیاد و ابتکارهای فراوان در نواختن ویولن، به‌کاربری ظرافت و تکنیک با هم در نواختن ویولن که اولی را از دایی خود استاد حسین یاحقی و دومی را از استاد ابوالحسن صبا آموخته بود؛ و استفاده از سیم‌های کم‌کاربرد ویولن استوار بود. 

استاد پرویز یاحقی خالق خلاقیت در نواختن ویولن بود؛ هیچ‌کس مانند او به خلاقیت در نواختن این ساز نرسیده است. او همچنین مبتکر ابتکارات بی‌شمار در سُلفِـژ و اجرای دستگاه‌های مختلف با ویولن بود. خلاقیت و ابتکار او در نواختن دستگاه‌های موسیقی ایرانی شامل رعایت نکردن ترتیب همیشگی نوازندگان در نواختن پیش‌درآمد، گام‌ها و گوشه‌های یک دستگاه از اول به آخر بود.

 استاد پرویز یاحقی در ساختن اورتور، یعنی پیش نوا که قبل از شروع ریتم کلی یک آهنگ توسط نوازنده اجرا می‌شود و مبتکرش درویش خان است، نیز مهارتی خاص داشت. اورتورها را مثل بیشتر آهنگ‌هایش در مدتی کوتاه، گاه چند دقیقه و گاه حتی چند ثانیه فی‌البداهه خلق می‌کرد. همچنین او مانند بیشتر نوازندگان بزرگ که برای ساز یا سازهای تخصصی خود، کوک‌های خاصی دارند، در ویولن کوک‌هایی مختص  به خود را داشت که از لحاظ فنی بسیار سخت و تخصصی بودند. وی به کوک‌های رایج در ویولن بسنده نکرد و با خلاقیت ذاتی خود یک سری کوک جدید نیز در این ساز برای دستگاه‌های مختلف خلق و ایجاد کرد. به‌ویژه در چهارمضراب‌ها در هر گوشه‌ای کوک تازه‌ای به وجود آورد.

آثار پرویز یاحقی دربرگیرنده مجموعه‌های تکنوازی ویلن، همنوازی و ترانه‌هایی است که با صدای خوانندگان ایرانی در سالهای پیش از انقلاب اسلامی در ایران به ویژه با صدای مرضیه، دلکش، الهه و حمیرا (بیشتر در برنامه گل‌های رادیو ایران) خوانده شده است؛ برخی از این آثار شامل: 

«بیداد زمان» (به رهی دیدم برگ خزان…) ترانه سرا: بیژن ترقی، خواننده: مرضیه

«کلبه من» (به سرایم آمد…)، ترانه سرا: بیژن ترقی، خواننده: دلکش

«مهر آفرین» (تو ای عشق من…)، ترانه سرا: اسماعیل نواب صفا، خواننده: الهه

«نیاز» (می‌روی اکنون که این سوز نهان…) با صدای الهه

«امید جان» (تو ای امید جان من…)، با صدای دلکش

«ای فتنه کجایی» (ای خدا از آشیان ماندم جدا…)، ترانه سرا: کریم فکور، خواننده: پوران

«مرا نفریبی» (تو بمان…)، ترانه سرا: بیژن ترقی، خواننده: حمیرا

وی در ۳۵ سالگی با پروانه امیرافشاری «حمیرا» (خواننده) ازدواج کرد. ۸ سال بعد حمیرا به دلایلی از او طلاق گرفت. پرویز یاحقی برای همسرش تعداد زیادی آهنگ ساخت که اکثر آنها در لیست آهنگ‌های جاودانه حمیرا قرار گرفتند؛ همانند ترانه «پنجره‌ای به باغ گل» و ترانه «می عاشقانه» و …. بعد از طلاق ارتباط هنری حمیرا با پرویز یاحقی به طور کامل قطع می‌شود.

یاحقی در چند سال آخر عمر خود به علت مصدومیت قادر به نوازندگی نبود. او در سن ۷۰ سالگی به علت ایست قلبی در خانه خود در تهران درگذشت. او را در بهشت زهرا قطعه هنرمندان به خاک سپردند.

پرویز یاحقی خودش در مصاحبه‌ای شرح دوران کودکی و علاقه‌مندیش به موسیقی و مشقت‌هایی که کشیده بود را چنین بیان می‌کند:

«من از کودکی علاقه زیادی به موسیقی نشان می‌دادم. مرحوم حسین یاحقی به خوبی به این نکته رسیده بود، ولی پدرم مخالف سرسخت موسیقیدان شدن من بود و همین اختلاف باعث می‌شد که ساعت‌ها، آن دو با همدیگر مذاکره کنند. پدرم هم دریافته بود که قضیه به این آسانی‌ها نیست. مبارزه و کشمکش بین پدرم و حسین یاحقی و ابوالحسن صبا شکل جدی‌تری به خود گرفت. نه این که با موسیقی بیگانه باشد، خیر، فقط نمی‌خواست که فرزندش موسیقیدان شود.

 می‌خواست من دکتر یا مهندس شوم. اما دایی بدون توجه به خواست پدرم، دست از راهنمائی و آموزش من برنمی‌داشت. کار به‌جایی رسید که پدرم برای این‌که من را از محیط دور کند، تصمیم گرفت به بهانه‌ی مأموریت اداری مرا از کشور خارج کند. چشم باز کردم خودم را در بیروت یافتم. زمانی که از حسین یاحقی، صبا و … دور شدم به سختی بیمار شدم. کاخ آرزوهایم را که همان هم‌نشینی با موسیقیدانان بود، فرو ریخته دیدم. یادم رفت بگویم فلوت کوچکی داشتم که با آن نغمه‌های موسیقی را تقلید می‌کردم و پدرم حتی اجازه نداد فلوت را همراه بیاورم. بیماری من هر روز شکل جدی‌تری به خود می‌گرفت. پدرم که بسیار مرا دوست داشت، هر روز مرا نزدیک پزشک می‌برد. بعد از مدتی نزد این پزشک و آن پزشک رفتن، عاقبت یک دکتر فرانسوی، پس از معاینات زیادی به پدرم گفت، فرزند خردسال شما از دوری چیزی رنج می‌برد. از او خواست که هرچه زودتر آن چیز را که از من دور کرده، به من بازگرداند.

 او به پدرم گفت اگر غیر از این باشد کودک تو از بین می‌رود. دور شدن از کانون موسیقی، من را تا آستانه مرگ پیش‌برد. پدرم خیلی نگران بود؛ ولی از طرفی نمی‌خواست که من را بازگرداند. خلاصه، خبر بیماری من به گوش مادرم رسید. مادرم در نامه‌ای خطاب به پدرم نوشت: «تو می‌خواهی پرویز را بکشی تا حرف خودت را به کرسی بنشانی». سه یا چهار سال به سختی گذشت. تا این که در آستانه ده سالگی، با پول توجیبی که جمع کرده بودم از خانه پدری فرار کردم و به ایران بازگشتم. به محض رسیدن به ایران، خانواده‌ام مرا در بیمارستان بستری کردند. ابتدا بیماری من را سل تشخیص دادند، ولی بعد از مدت کوتاهی علت اصلی بیماری‌ام را تشخیص دادند و در نامه‌ای خطاب به پدرم گفتند که اگر بیش از این پافشاری کنی فرزندت از بین می‌رود… من در ایران ماندم و نزد استاد حسین یاحقی تعلیم موسیقی را به صورت جدی ادامه دادم.»

گروه فرهنگ، ادب و هنر 

پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر

انتهای پیام
اشتراک گذاری :
ارسال نظر

آخرین اخبار روز