تهران ۱۷.۷۹° كمينه ۱۷.۶۲°  بیشینه ۱۸.۷۹°
۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۳۶
نگاهی به نمایش «بیضایی»

پدر، پسر و دو دختر

محمد مساوات در تجربه جدیدش، «بیضایی» جهانی به ظاهر سلب ارائه می‌دهد؛ اما سختی در دریافت مفاهیم اثر اثبات سلبی آن نیست. «بیضایی» یک بازی است با قواعد خودش و با تعاریف گادامری؛ لیکن دریافت قواعدش سخت است.
کد خبر: ۷۰۱۰
پدر، پسر و دو دختر

اخبار معاصر: «سه برخوانی» عنوان مجموعه نمایشنامه‌ای است از بهرام بیضایی و شامل سه متن برخوانی با عنوان‌های اژدهاک، آرش و کارنامه‌ی بندار بیدخش. برخوانی ابداعی از بهرام بیضایی بود که می‌توان آن را تلفیقی میان هنر نقالی ایرانی و تئاتر مدرن اروپا دانست. برخوانی اثری است همچون یک مونولوگ که در آن یک برخوان با تمام اصول و قواعد دنیای درام و اجرا، متن را بر صحنه زنده می‌کند. برخوانی به عنوان یک شیوه نگارشی و اجرایی طرفداران خودش را دارد و «بیضایی» کاری از محمد مساوات نیز در این مسیر شکل گرفته است. این رفتار مساوات در نامگذاری نمایشش به شدت نمود دارد؛ ولی با تعاریف خودش از اصطلاحی به نام برخوانی.

پدر، پسر و دو دختر

مساوات با انتخاب سه داستان مشهور ایرانی رستم و سهراب، ضحاک و دختران جمشید، سیاوش و سودابه از شیوه نوشتاری بیضایی بهره برده است و آن را در قالب اجرایی مورد علاقه‌اش گنجانده است که پیش از این در «خانه‌واده» مخاطب تجربه‌اش کرده است. در مواجهه با اثر جدید مساوات ممکن است مخاطب به درکی دوگانه دست یابد. از سویی با اثری مواجهیم که از آن با عنوان نمایشی آیینی سنتی یاد شده است و از طرفی نمایش درگیر عناصر تئاتر مدرن غربی است. این دوگانگی که البته چندان هم تناقض‌آمیز نیست ذهن مخاطب را به مساله دریافت و تاویل سوق می‌دهد که با چنین نمایشی باید چه کند. از سویی درک آن سخت است و شیوه اجرایی و بیان کلمات مانعی برای دریافت کامل هستند و از سوی دیگر جهان نمایش، برساخته‌ای شخصی از آن مساوات است که پیشتر مخاطب پیگیرِ تئاتر، شناختی نسبی از جهان دراماتیک او دارد. از همین رو می‌توان از چنین نمایشی به دلایل مختلف خوانشی گادامری داشت که نه از آن دفاع می‌کند و نه به آن حمله می‌کند؛ بلکه سعی بر یافتن راهی برای درک اثر دارد.

پدر، پسر و دو دختر

در هرمونتیک مدرن، متفکر به این نتیجه رسید که نه فقط نیت مولف بلکه معنای نهایی اهدافی هستند که در جریان پیشرفت مباحث موجب آشفتگی‌ها می‌شوند. متن از آن رو که تاویل می‌شود، معنای خاص خود را می‌یابد و این معانی دستاوردهای دریافت مخاطب است. از یک سو تاویل محصول عناصری از پیش موجود و تعیین شده است که موجب پیش‌داوری می‌شود. گئورگ گادامر این پیش‌داوری را این گونه تعریف می‌کند: مفهومی را از پیش فرض کردن و در عمل آن را آزمودن؛ لذا برای نتیجه اعتباری مطلق قائل نشدن.

اگر همین مقدمه را برای شروع بررسی «بیضایی» انتخاب کنیم، می‌توان گفت مخاطب با دیدن عنوان نمایش دست به پیش‌داوری می‌زند. بهرام بیضایی یک شخصیت حقیقی ثبت شده در ذهن مخاطب واقعی تئاتر است و مخاطب با دیدن نام وی بر یک نمایش، درگیر انواع و اقسام پیش‌داوری‌ها می‌شود. در گام بعد این بروشور کار است که پیش‌داوری اولیه را از اعتبار می‌اندازد؛ چرا که ممکن است برخی به این بیاندیشند که نمایش درباره بیضایی است. بروشور نمایش را به سه بخش تقسیم کرده است و نام هر یک را برخوانی و عنوان برخوان را بر بازیگران را نهاده است. پس پیش‌داوری به این سو می‌رود که قرار است تکنیک برخوانی بیضایی را روی صحنه تماشا کند. اینها هنوز پیش‌داوری است. به زعم گادامر در هر لحظه، شناخت، یعنی هر موقعیت خاصی که ذهن بدان می‌رسد، فقط براساس طرحی از پیش مفروض ممکن است.

پدر، پسر و دو دختر

پس باید گفت در وهله نخست این هنرمند است که با پیش‌داوری خود در امروز به موقعیت‌هایی در گذشته روبرو شده است تا بتواند به تاویل کنونیش دست یابد. در این نقطه شخص مساوات می‌تواند درباره این مساله صحبت کند. همانطور که بیضایی می‌تواند درباره مواجهه خود با سه برخوانی از داستان تاریخی صحبت کند. ریشه هر دو اثر - «سه برخوانی» و «بیضایی» - نشئت گرفته از اساطیری است که در گام نخست در اوستا و در بهترین شکل در شاهنامه فردوسی نقل شده است. خوانش از شاهنامه و اوستا در عصر جدید منتج به متونی شده و می‌شود که هر یک تاویلی است از اصل. گادامر از این رویه با عنوان تاریخ تاثیرها نام می‌برد. در نتیجه پیش‌داوری درباره آنکه مساوات به تقلید از یک شیوه محصول اندیشه بیضایی دست زده یا خیر، فاقد اعتباری مطلق است.

اما آنچه عیان است شباهت زبانی میان دو متن است که مخاطب را درگیر قیاس می‌کند. شاید در موقعیت‌هایی حس شود که متن همان متن بیضایی است. عنصر زبان و کارکردش عامل چنین تاویلی است؛ همانطور که گادامر زبان را عنصر مشترک در رویارویی اثر با مخاطب می‌داند و اینجاست که مخاطب از افق خود دلالت‌هایی برای تاویلش فراهم می‌کند. گادامر در اینجا از اصطلاح انطباق استفاده می‌کند. انطباق به معنای شناخت یعنی منطبق کردن موضوع شناخت با موقعیت و افق زندگی تاویل کننده. در اینجا مخاطب در مواجهه با «بیضایی» مدام سعی بر انطباق دارد. یک انطباق ناشی از شناخت سابق او از بیضایی است و دیگری براساس درک مخاطب از شخص مساوات. البته عناصر دیگری نیز وجود دارد. از مکان نمایش تماشاخانه سنگلج تا صدای احمد شاملو. در انطباق شاملو، فردوسی و بیضایی تاویلی متناقض‌نما حاصل می‌شود. «بیضایی» مساوات تبدیل به یک جمع اضداد می‌شود و از همین رو دریافت آن موانع بسیاری پیش روی مخاطب می‌گذارد.

گادامر بر این باور است که مخاطب در برخورد با اثر وارد یک منطق مکالمه‌ای می‌شود که به وی این امکان را می‌دهد که شکل‌های گوناگون انطباق را با هم مقایسه کند. در اینجا برای مخاطب این سوال پیش می‌آید که آیا اثر قرار است میان رابطه مخدوش بیضایی و شاملو پلی بزند؟ این رابطه تازه در دل اثر چه کارکردی خواهد داشت؟ آیا مساوات بر این باور است که رفتار بیضایی و شاملو با یک هدف ولی در دو مسیر متفاوت صورت گرفته است؟

پدر، پسر و دو دختر

در واقع مساوات آنچه در گذشته رخ داده است را به امروز می‌آورد. از یک سو متنی از گذشته، در سوی دیگر نسبت چند مولف با یکدیگر و از همه مهم‌تر اجرایی که بازتاب شخص مولف است. درک و دریافت از سیر دراماتیک روی صحنه مخاطب را بر سر یک دوراهی قرار می‌دهد. اینکه صرفاً ببین و تحمل کن یا صبور باش و تعمق کن.

این تعمق به ما چه می‌دهد؟ باید به اندیشه گادامر بازگشت و دقیقاً جایی که او تئاتر را محلی مناسب برای بیان اندیشه خود معرفی می‌کند. وی در مقاله «جشن تئاتری» از سه رکن تجربه هنری نام می‌برد. نخست بازی است که مبانی اصول تازه بنا می‌کند که در خود تحقق پیدا می‌کند. رکن دوم نماد است که طبق آن چیزی به معنای چیز دیگری به کار می‌رود و این معنا در خود نماد است. رکن سوم جشن است که منتج به آزادی و سرخوشی فرهنگی است. از منظر گادامر مثالی عالی از نسبت جشن و هنر تئاتر است و تئاتر مدرن بیش از همیشه بیرون هر هدف عملی و آیینی قرار گرفته است و بیش از همیشه به یک جشن بی‌بدیل نزدیک شده است که در دل خود با بازی پیوند دارد.

پدر، پسر و دو دختر

«بیضایی» مصداق خوبی از این نگرش گادامری است. در یک مقدمه قواعد بازی مشخص می‌شود که همانا فرم اجرایی و شیوه بیان دیالوگ‌هاست. در این بازی دیگر مفهوم برخوانی بیضایی دیده نمی‌شود؛ بلکه برخوانی نمادی است که در بطن «بیضایی» معنایی دیگر به خود می‌گیرد. در برخوانی مساوات مونولوگ جای خود را به دیالوگ می‌دهد. اغراق از آنچه در متن بیضایی یا اجرایش دیده می‌شود فراتر می‌رود. هر حرکت بازیگر، هر میزانسن طبق شناخت و دریافت مخاطب از شخص مساوات بار معنای پیدا می‌کند. اشیا تبدیل به نمادهایی می‌شوند که در افق دلالت هر مخاطبی می‌تواند تاویلی منحصر به فرد داشته باشد کما اینکه نگارنده با یکی از مخاطبان نمایش به دریافتی مشترک دست نیافته بودیم. همین مساله این نکته را تشدید می‌کند که در این تئاتر مدرن جهان نسبتی راستین با معانی ندارد. معانی کماکان برساخته هستند؛ همان طور که نمایش خود اثری برساخته است.

پدر، پسر و دو دختر

تجربه‌ورزی محمد مساوات با «بیضایی» وارد فاز افراطی‌تری شده است. بررسی آثارش از ابتدا تا به امروز اثباتی است بر این نکته که برای مثال «قصه ظهر جمعه» با آن فضای ناتورالیستی کجا و «بیضایی» کجا. اگرچه نگاه او تغییر نکرده است و می‌توان از دل آثارش نکاتی مشترک بیرون کشید. برای مثال رابطه پدر و فرزند، فرزندکشی و پدرکشی و هر آنچه در این رابطه قابل الصاق باشد. مساوات مسیری را طی می‌کند که نمی‌توان فردایش را پیش‌بینی کرد. تنها می‌شود به پیش‌داوری بپردازیم و انتظار کشیم.

پدر، پسر و دو دختر

پدر، پسر و دو دختر
انتهای پیام/
انتهای پیام
منبع: تسنیم
اشتراک گذاری :
ارسال نظر

آخرین اخبار روز