فردین علیخواه، جامعهشناس
وقتی تاریخ اجتماعی هر یک از وسایل ارتباط جمعی نظیر رادیو، تلویزیون و رایانه را بررسی میکنیم میبینیم که هر کدام از آنها در ارتباط با تقویت روابط اجتماعی، قصه خاص خودشان را داشته اند. مثلا با محور قرار دادن کانون خانواده، وقتی رادیو آمد خانوادهها ابتدا دور هم جمع شدند تا « باهم» به صدایی که از آن بیرون می آمد گوش کنند.
وقتی تلویزیون آمد آن جمع قبلی اینبار دور این « جعبه جادو» جمع شد تا «باهم» تصویر و صدایی را که از آن بیرون میآمد ببینند و بشنوند. بر خلاف دو رسانه قبلی، وقتی کامپیوتر آمد خانوادهها دور هم جمع نشدند. سازنده کامپیوتر از ابتدا هم اصطلاح رایانه شخصی(PC) را بر آن نهاد. ولی به تدریج مردم دور هم جمع شدند.
یعنی امکانی به نام اینترنت و بعدها شبکههای اجتماعی مجازی آمدند که مردم را دور هم جمع میکرد. ولی این «دورهم بودن» با «آن دورهم بودن» تفاوت داشت. بر خلاف قبلی ها، در اینجا ارتباط فاقد مجاورت فیزیکی بود. فرد با اعضای خانواده اش مجاورت فیزیکی دارد، در کنار آنهاست ولی با فرد دیگری در ارتباط و تعامل است؛ با فردی که از نظر جغرافیایی از او فاصله دارد. ساده تر بگویم. از کسانی که با آنها مجاورت فیزیکی دارد « دور است» و به کسانی که از نظر جغرافیایی از آنها دور است « نزدیک است»!
حدود 20 سال پیش در پژوهشی در یکی از کشورهای اروپایی، از مردم سوال شد که با آمدن تکنولوژیهای ارتباطی جدید همچون کامپیوتر و اینترنت(در آن زمان هنوز تا به این حد گسترش نیافته بودند) فکر میکنید در آینده؛ خانه چگونه جایی خواهد بود؟ همه پاسخگویان این تحقیق معتقد بودند که خانه جای عملکردهای متنوعی خواهد شد. ولی دو عملکرد برجسته خواهد بود: خانه به عنوان فروشگاهی مجازی، و خانه به عنوان مرکز اجتماع مجازی. عملکرد نخست به خرید از خانه از طریق اینترنت اشاره دارد. ولی به نظر میرسد که پیشبینی عملکرد دوم یعنی «دورهمنشینی مجازی» در کشور ما به خوبی در حال تحقق است.
معمولا در آسیبشناسی اجتماعی گفته میشود که فرد معتاد تا پنج سال نخست مصرف مواد، به هیچوجه خود را معتاد قلمداد نمیکند. او دچار اعتیاد است ولی نمیخواهد چنین واقعیتی را بپذیرد. ولی وقتی به تدریج آثار اعتیاد در زندگی روزمره او اختلال ایجاد کرد خود را معتاد میداند.
هر کدام از ما با نگاه مختصری به اطرافمان، افرادی را میبینیم که به شبکههای اجتماعی موبایلی دچار اعتیاد حاد شدهاند ولی نمیپذیرند! به راستی چه تعداد از ما با نظاره صفحه گوشی تلفن همراهمان سر بر بالش میگذاریم؟ و اولین چیزی که بعد از بیدار شدن میبینیم همان صفحه نمایش تلفن همراه است؟
قبلا زمانی که گوشی تلفن ثابت خانه، بدون وقفه زنگ میزد معمولا اعضای خانواده دچار سردرد شده و در مواردی سیم تلفن را از برق میکشیدند. در خانههای امروزی ما، هر چند ثانیه صدای دریافت پیامهای مختلف شنیده میشود؟
حتی بسیاری از کاربران خود را در موقعیت چند وظیفهای(multitasking) قرار میدهند. یعنی کار با چند رسانه بهطور همزمان(تماشای تلویزیون، تلفن همراه در دست، لپ تاپ روی میز ناهار خوری!) و تعامل در چند شبکه اجتماعی به طور همزمان(گفتوگوی همزمان با افراد مختلف در شبکههای مجازی)
زیگموند باومن نظریهپرداز اجتماعی معاصر با تأمل درباره چنین وضعیتی، سوال میکند که « مرز خانه من کجاست؟ ». ما همچون کوه یخ سیّاری هستیم که برایمان فرقی نمیکند کجا باشیم. خانه، پارک، محل کار، خیابان. فقط گوشیمان را میخواهیم. کاملا بیزمان و بیمکان شدهایم. به جز آدمهایی که در گوشیمان هستند هیچکس دیگری را نمیبینیم.
اساسا واقعیت از طریق گوشی به چشمانمان تابیده میشود! خانه مجازی بسیاری از ما در داخل گوشیهایمان است. ما مالِ گوشیمان شدهایم و نه گوشی مالِ ما! از خواب که بیدار میشویم فراموش میکنیم که به اعضای خانوادهمان سلام کنیم ولی در همان رختخواب جمله «صبح همه عزیزان بخیر» را با تصویر دسته گل زیبایی برای اعضای گروه مجازیمان ارسال میکنیم. با اعضای خانواده واقعیمان جز از کم و زیاد کردن درجه کولر نمیگوییم ولی با اعضای گروه مجازیمان از جملههای حکیمانه گاندی، تا تنهایی انسان معاصر ، تا بیست راه رسیدن به آرامش تا تفاوت ژانرهای مختلف هنری تا ریشه ضربالمثلهای فارسی میگوییم.
به راستی مرز خانه ما کجاست؟ از کجا به بعد احساس میکنیم که وارد خانهمان شدهایم؟ آیا دیگر اساسا خانه برایمان معنی دارد؟ ما که چیزی جز تلفن همراهمان را نمیبینیم و نمیخواهیم. ما که بیمکان شدهایم.
با این روند، اگر امروز آن تحقیق 20 سال پیش مجددا انجام شود ما در پاسخ به سوال «در آینده خانه چگونه جایی خواهد بود؟» چه خواهیم گفت؟
انتهای پیام