حسن لطفي*:فيلمي كه تلخي بيش از حدش پس از پايان فيلم هم رهايم نكرد. به گمانم بهتر است اين فيلمها را مسوولان و برنامهريزان سياستهاي اقتصادي و رفاهي ببينند. تماشاي يك چنين فيلمي براي بيننده عادي درگير با آن شرايط سخت حكم حرفهاي پزشكي را پيدا ميكند كه با خبر بيماري لاعلاج و تاكيد بر درد و رنج ناشي از آن فقط اوضاع بيمارش را بدتر ميكند.
البته حجازي مثل كارهاي قبلياش تمايلهاي فرمال هم دارد. بازي در اندازه كادري كه آخر تغيير ميكند و... قرار است فيلم را از صنعت سينما دورتر و به هنر سينما نزديك كند. اتفاقي كه اگر هم افتاده به چشم من نيامده. تعريف او و شخصيت اصلي فيلمش از سينما هم مربوط به سينماي ديروز است. سينمايي كه پايان خوش و حال خوب شخصيتهايش ظاهرا توسط حجازي و امثال او پذيرفته نيست.
سينماي اين روزها كه او و امثال او دنبال ميكنند آدمهاي به ته خط رسيده درون كادرش خودشان را آتش ميزنند يا در نكبت زندگي دست و پا ميزنند. اتفاقي كه اگر در بيرون كادر و سينما، به بهبود وضعيت شرايط آدمها ختم نشود فقط ملال و چرك و زخم روحي برجا ميگذارد. قصد انكار تاثير سينما در تحولهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي نيست. فيلمهاي زيادي در دنيا هست كه به معضلات اجتماعي پرداخته و نتيجه هم گرفتهاند. اگر بود تاريخ سينما با فيلمهاي تاثيرگذارش جلوي ادعايم ميايستاد.
هدفم دور شدن از آن نوع سينمايي است كه درد و اندوه مضاعف ميشود و نتيجه خوبي هم به دنبال ندارد. چرا روشن، روزي روزگاري آبادان، زالاوا و شيشليك اينطور نشدهاند (حداقل در نگاه اول اينطور به نظر ميرسد). گمانم دليلش فقط تجربه و امكانات نيست. اگر بود بايد فيلم زالاوا كه اولين ساخته ارسلان اميري است بدترين اين ليست باشد كه نيست. اگر فرصت و امكان فراهم شد فيلم را ببينيد به زير متن و انديشههاي درونياش هم دقت كنيد.
*نويسنده و منتقد
انتهای پیام