مردم ایران یاد و خاطره این ایام را گرامی میدارند. پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس به گفتگو با سرتیپ خلبان محمود جدیدی پرداخت.
با توجه به اینکه جوانان نسل ما دوران جنگ را درک نکردهاند و تنها فیلمها و مستنداتی در این زمینه دیدهاند، از خاطرات دوران جنگ برای ما بگویید. و بگویید که شما در روز اول جنگ کجا بودید و چه اتفاقی افتاد؟
حمله اولیه جنگ از طرف عراق در روز 31 شهریور بود که عراقیها به ما حمله کردند، البته ما نیز آمادگی لازم را داشتیم و از فروردین ماه همان سال از آمادگی لازم برخوردار بودیم. تمام مرزها را از سمت جنوب و شلمچه شروع میکردیم به پرواز در ارتفاع پست و تا حدود غرب و استان کرمانشاه پیش میرفتیم. سپس برمیگشتیم و فعل و انفعالات و حوادثی که اتفاق میافتاد را گزارش میکردیم. این گزارشات تماماً به موارد ذیربط ارسال میشد. ما آمادگی لازم را داشتیم.
حتی روزهای آخر که حمله عراق نزدیک بود و کاملا مرز را در تصرف خودشان داشتند و منتظر شروع کار بودند و حمله صورت گرفت. آن زمان من در گردان پروازی در دزفول، معلم خلبان هواپیمای F5 بودم و در پایگاه وحدتی دزفول خدمت میکردم.
من تازه از آمریکا برگشته بودم و دوره خلبان معلمی را گذرانده بودم و معلم خلبان هواپیمای F5 بودم. ما 3 گردان پروازی در دزفول داشتیم که خلبانها به صورت شیفتی میآمدند و آموزشهای لازم را در آنجا به صورت روزانه میگذراندیم. هر لحظه منتظر ملتهب شدن این آتش بودیم اما نمیدانستیم از کجا این حمله صورت میگیرد. میدانستیم که قرار است اتفاقی بیفتد و این اتفاق افتاد. حدود ظهر بود که هواپیماهای عراقی پایگاههای مختلف ما در تهران، دزفول و همدان را مورد تهاجم قرار دادند.
ما در گردان پروازی بودیم. من در 20 شهریور ماه سال 1359 ازدواج کردم. همسر و فرزندان من در منزل بودند که ناگهان بمباران شروع شد و پایگاه دزفول را بمباران کردند. من نمیدانستم پیش همسرم که با شرایط دزفول هم آشنایی نداشت بروم یا نه؟ صدای هواپیماهایی که در ارتفاع خیلی پایین پرواز میکردند وحشتناک بود و عراقیها آنقدر وقیح بودند که حتی بعد از بمباران نیز با فشنگ و مسلسل به پایگاه حمله کردند و قسمتهای مختلف پایگاه را زدند. بیشتر سمت باندها و آشیانهها را میزدند و ما نمیدانستیم چه کاری انجام بدهیم به خانه برویم یا اینکه نرویم. تمام رمپ از ایرانیتهای پاره پاره و پرت شده از آشیانهها پوشیده شده بود.
در هواپیما مکانی به اسم آلرت وجود دارد که دو خلبان در آن مینشینند. ما از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب وظیفه داشتیم پست خود را انجام دهیم. در همان لحظه که حمله شروع شد به همراه ما دو خلبان به سرعت سمت هواپیمای خودشان رفتند و یک نفر فنی آمد و کمک کرد و ما را بست همزمان که ما بسته شدیم، علامت استارت را دادیم و هواپیما را روشن کردیم. به فاصله 3 دقیقه باید موتور هواپیما از جایگاهی که بود روشن میشد تا بتواند مهمات خود، مانند موشک را آرم کند. برای اینکه وقتی هواپیما بلند میشود، قصد دارد درگیری هوایی به وجود بیاورد، به همین دلیل، با خود موشک حمل میکند. موشک ام ناین جی که برای F5 روی بال هواپیما وصل میشود، موشکی حرارتی است. و باید 3 دقیقهای این کار را انجام میدادیم.
روز اول جنگ من هیچ مسئولیتی نداشتم و در پایگاه یک خلبان عادی بودم. انگار یه نیرویی من را حرکت میداد که به طرف جنگ با عراقیها بروم. یک حس عجیب و غریبی به من دست داده بود. من خوزستانی و اهل آبادان هستم و احساس میکردم در جنوب من دارد اتفاقاتی میافتد. با سرعت رفتم و به یکی از دوستان من به اسم منصور محمدی آزاد گفتم: منصور بیا بریم.
ایشان به دنبال من آمد و ما از گردان پروازی که بمباران داشت در آنجا اتفاق میافتاد تا رسیدن به آلرت (که شاید 500 متری میشد) را دویدیم و با توجه به اینکه دزفول هوای شرجی و گرمی داشت، عرق کرده بودیم. همه قسمتهای باند که باید خودمان را به آنجا میرساندیم با بمبهای عراقیها پر شده بود. و ما هنوز در شُک بمباران بودیم. در آن زمان ما کنترلی روی رفتار خودم نداشتیم. فقط در هواپیما نشستیم و آن را روشن کردیم و از افرادی که داخل آلرت بودند هم اطلاعی نداشتیم که کجا رفتند. ما Takeoff کردیم و با وجود تکه بمبهای زیادی که در باند وجود داشت، اتفاقی نیفتاد و ما به موقعیت خودمان رسیدیم و Takeoff را انجام دادیم.
سپس با رادار تماس گرفتیم که بپرسیم افرادی که به دزفول حمله کردهاند الان کجا و در چه موقعیتی هستند. اما کسی نمیتوانست جواب درست و دقیقی به ما بدهد. ما هم به دلیل شرایط به وجود آمده تعادلی در گفتار و رفتار خود نداشته باشیم. گاهاً داد میکشیدیم و فریاد میزدیم. دلمان میخواست کسی آدرسی به ما بدهد که به دنبال افرادی که حمله کردهاند برویم و جواب آنها را بدهیم. حتی تا مرز هم رفتیم اما متأسفانه چیزی به دست نیاوردیم. من و شهید منصور محمدی آزاد، جزء اولین هواپیماهایی بودیم که روز اول جنگ از باند دزفول بلند شد.
ما این بار میخواهیم از شما در زمینه مسائل هنری سؤالی بپرسیم. در زمینه هواپیماها، جنگندهها و پروازها و فرماندهان هوایی، فیلمهای زیادی به صورت مستند، سینمایی یا سریال ساخته شد، به نظر شما در این سریالها و فیلمها چقدر حق مطلب ادا شد و شما تأثیرگذارترین فیلم از فیلمهای دفاع مقدس را مخصوصاً در زمینه هوایی را کدام فیلمها میدانید؟
با توجه به اینکه مشاور پروازی برای کارگردان این فیلمها وجود دارد، در میان فیلمهای ساخته شده به نظر من H3 از همه بهتر ساخته شد و این فیلم مشاور خوبی داشت. بعضی از فیلمها متأسفانه مشاورهای خوبی ندارند؛ مثلا در فیلم، هواپیمای F5 بلند میشود اما در هوا، هواپیما را به صورت F4 نشان میدهند. و ما در این مورد باید به بیننده خود احترام بگذاریم. فیلم H3 تأثیرگذار بود و با مستندات همخوانی و هماهنگی داشت.
به عنوان سؤال آخر، اسم چند تن را به شما میگوییم و شما در یک جمله یا یک کلمه آنها را توصیف کنید.
شهید بابایی: ایشان بینظیر بودند.
شهید عباس دوران: آقای عباس دوران در گروه F4 بودند و من در این گروه نبودم و افتخار نداشتم ایشان را ببینم. اما طبق آنچه شنیدم، بسیار شجاع بودند. ایشان انسانی فرازمینی بودند.
شهید اردستانی: ایشان هم دوره من و انسانی خودساخته بودند. ما به صورت خانوادگی هم با همدیگر ارتباط داشتیم.
تیمسار رضا پردیس: ایشان نیز هم دوره ما و در گروه F4 بودند و کمابیش از حال و اوضاع یکدیگر خبر داشتیم. ایشان هم از جمله خلبان های خوب ما نیز بودند.
در پایان، کاپیتان محمود جدیدی از تیم پایگاه خبری تحلیلی معاصر به جهت یادآوری خاطرات دوران جنگ، تقدیر و تشکر کردند.
پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر
فیلم را میتوانید در این //
لینک // ببینید.
انتهای پیام