تهران ۱۳.۹۹° كمينه ۱۳.۹۹°  بیشینه ۱۴.۷۹°
۲۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰

20 مهر ماه روز بزرگداشت لسان‌الغیب

20 مهر ماه روز بزرگداشت لسان‌الغیب، خواجه‌شمس‌الدین‌محمدشیرازی (متخلص به حافظ) خجسته باد
کد خبر: ۳۲۴۰۳
نویسنده :
مریم شکوهی‌نیا

20 مهر ماه روز بزرگداشت لسان‌الغیب

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یُمن دعای شب و ورد سحری بود

به مناسبت روز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی در پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر، گفتگویی با یکی از حافظ پژوهان برجسته، استاد بهاءالدین خرمشاهی ترتیب دادهایم.

استاد بهاءالدین خرمشاهی، دین پژوه، حافظ پژوه، قرآن پژوه، مؤلف، مترجم، ویراستار، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. بخش آثار و تألیفات استاد خرمشاهی مربوط به حوزه دین، حافظ، قرآن و فلسفه است.

20 مهر ماه روز بزرگداشت لسان‌الغیب

1. استاد خرمشاهی در مورد خودتان به ما بگویید.

درباره خودم بگذارید با جملات مقطع بگویم:

در دوازدهم فروردین 1324 شمسی در شهر بابالجنه (مینودر) قزوین به دنیا آمدم. پدرم و آبا و اجدادم یزدی، از خرمشاه یزد، بودند که به اطراف ساوه زرند و الویر کوچیده بودند. پدرم در روستای الویر به دنیا آمد. استادان بسیاری را دید. در سن ده یا دوازده سالگی معلم شد؛ و چون پدرش فوت کرد، سرپرست خانواده شد. در محضر درس استادان بزرگی مثل آیتالله رفیع قزوینی ــ رضواناللهعلیه ــ حکیم هیدجی، آیتالله معصومی همدانی معروف به آخوند ملاعلی و یازده استاد دیگر شرکت داشت. خوب درس خوانده و قریبالاجتهاد بود. او اولین معلم من بود. پنجاه سال با من اختلاف سن داشت و من در پانزده سالگی توانستم شصت وپنج سالگی او را درک کنم و دریابم. تا هشتاد سالگی ایشان، پانزده سال وقت داشتم از او مطلب یاد بگیرم و بیاموزم. در ضرّاء و سرّا، در گرما و سرما، همواره و در همه حال در اتاق ایشان بودم. چایآور، لایحهنویس، کپیکننده و رونویس لایحههای ایشان با کاربن بودم؛ چون در آن موقع زیراکس نبود. چیزهای بسیاری از ایشان آموختم. مخصوصا در مورد قرآن و حافظ و علوم بلاغت که پدرم خیلی در اینها تسلط داشت. حتّی شرح منظومه را پیش ایشان خواندم. تا سال 1342 در قزوین بودم. دیپلم طبیعی گرفتم. می خواستم در رشته ادبی تحصیل کنم؛ امّا رد شدم، چون کتابهای ضخیم عربی و منطق نخوانده بودم. اگرچه چیزهای دیگری خوانده بودم؛ اما به شکل کلاسی نبود و لهذا رد شدم. خیلی دلم شکست. در حالی که شاگرد خوبی بودم و همه دبیران میگفتند یکی از قبولیهای کنکور، خرمشاهی است، رد شدم و برای تحصیل در رشته پزشکی، وارد دانشگاه ملی شدم که شهریه بسیار سنگینی داشت: در سال 1342، پنج هزار تومان، یعنی پنجاه میلیون تومان 41 سال بعد. برای اینکه در آن موقع با پنج هزار تومان می شد خانه خرید. قیمت ماشین پیکان، پنج سال بعد ده هزار تومان شد. حالا شما بسنجید که هزینه دانشگاه چقدر سنگین بود. پدرم این پول را از باجناقش قرض گرفت و بعد آن قرض را پرداخت. اما من زیر دین پدرم ماندم؛ برای اینکه از دانشگاه بیرون آمدم: تا آمدند خرگوشی را تشریح کنند، لباس پزشکیام را چنان درآوردم که پنج دکمه آن به این طرف و آن طرف پرت شد و من تا قزوین رفتم و گفتم: من نیستم. من باید ادبیات بخوانم. کتابهای درسی ادبیات را گرفتم و خواندم و در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران و دانشگاه شیراز قبول شدم. بعد به تهران، منزل خواهرم، آمدم و کمی بعد مستقل شدم. در سال 1347 لیسانس ادبیات فارسی گرفتم. استادان بزرگی داشتم که باید از ایشان یاد کنم: اولین آنها ــ که خدا بر عمر و عزتشان بیفزاید ــ استاد سید جعفر شهیدی که هشت ترم (یعنی همه ترم ها) با ایشان کلاس داشتم؛ دیگر، استاد دکتر مهدی محقق که با ایشان عربی داشتم و ایشان عربی را آن چنان به من آموختند که در کتاب محققنامه نوشتهام. و من بعد از سی سال آن کلاس را بازسازی کردم. اینها فقط از استادان زنده من هستند. استادان دیگر من، اینها بودند: مرحوم ذبیحالله صفا، مرحوم خانلری، مرحوم بدیعالزمانی کردستانی، مرحوم آیتالله ابوالحسن شَعرانی، مرحوم سادات ناصری، مرحوم صادق گوهرین، مرحوم دکتر امیرحسین یزدگردی و چند تن دگر. همه به رحمت خدا پیوستند. رفتم برای ورود به مقطع فوق لیسانس در رشته ادبیات فارسی امتحان بدهم که یکی از سؤالها صنعت بوقلمون بود. گفتم لابد می پرسند فرق مولوی در مثنوی با مولوی در غزلهای شمس چیست. دیدم یک سؤال بیربط پرسیدند که بوقلمون چیست. گفتم: بوقلمون برای حلیم خوب است و نیز برای فسنجان؛ و در هر حال به درد من نمیخورد و دنیا و آخرت را آباد نمیکند. لهذا اعتراضنامه شدیدی نوشتم؛ و این اعتراضنامه باعث شد دو نفر به من روی بیاورند: دکتر شهیدی گفت: «از فردا بیا لغتنامه پیش خودم کار کن»؛ و استاد شفیعی گفت: «شما حرفِ نزده چندین دهه ما را زدی» وارد رشته کتابداری شدم؛ چون میگفتند برای این رشته، شغل پیدا میشود. در سال 1352 فوقلیسانس گرفتم. رساله من درباره تذهیب بود که چیزی درباره آن نمی دانستم. قدری درباره آن خواندم؛ قدری هم ترجمه کردم. در سال 1353 وارد هیئت علمی مرکز خدمات کتابداری شدم. تا سال 1363 در آنجا بودم؛ که در این میان، انقلاب هم شده بود. بعد به انجمن فلسفه رفتم. از 1363 تا 1379 که در آنجا بازنشسته شدم، در انجمن فلسفه بودم.  
مدتی با سرپرستی کیهان فرهنگی (دوره اول) همکاری داشتم؛ همکاری سختکوشانه با سردبیران آن. مقالهها را میخواندم و انتخاب میکردم. لی ـ اوت آخر مقالهها را هم میخواندم زیرا دوستان گرفتار فعالیت سیاسی بودند و البته فعالیت زیاد و فراوان میکردند. 
تعداد کتابهای من حدود هفتاد تا و تعداد مقاله‌ها ممکن است کمی باعث تعجب شما شود. من بیش از هزار مقاله بلند و یکهزار و دویست مقاله کوتاه دارم. میدانم که کارنامه سخت و سنگینی است؛ اما خوب، شاید «آن خشت بُوَد که پر توان زد». نمیدانم. 
در سال 1352 ازدواج کردم و سه فرزند دارم: هاتف (که در سال 1354 به دنیا آمد)، عارف (که متولد 1358 است)، و حافظ (که در سال 1363 به دنیا آمد). دختر هم ندارم (خیلی دوست داشتم دختر داشتم)؛ امّا دو عروس دارم که عروس دوم به رحمت خدا پیوسته است؛ چون پدر و مادر و چند خانواده نزدیک او در سانحه اتومبیل به رحمت خدا پیوستند و او نتوانست طاقت بیاورد و میشود گفت دق کرد یا ایست قلبی کرد. به هر حال، در بیست سالگی ازدنیا رفت و هنوز عزادار و داغدار هستم و مرثیهها میسرایم.

2. استاد خرمشاهی بزرگوار، در زمینه حافظ‌ پژوهی افراد زیادی پژوهشهایی انجام داده اند، آیا میتوانیم بگوییم که آنها نیز با شما هم سو بوده اند و کدام یک از آنها را تقریبا با خود همسو میدانید؟

تک نگاشت حافظ را از سلسله بنیانگذاران فرهنگ امروز که آقای پایا (طرح نو) درآوردند، من نوشتهام. من خیلی به کارهای دیگران توجه دارم؛ هیچ رقابتی هم با حافظ پژوهان ندارم، سهل است که به ایشان خدمت میکنم. با قرآنپژوهان هم، که یپشصاحب قرآن خود، در روز حساب (یومالحشروالحساب) قضاوت خواهد کرد که آیا با حافظپژوهان و قرآنپژوهان رقابت کردم یا به ایشان خدمت کردم. بیشتر از این نمیگویم، که ریا میشود.

3. یکی از آثار شما کتاب حافظ‌ نامه است، در این اثر شما همهی غزلهای حافظ را شرح و تفسیر کردهاید؟ انتخاب غزلها بر چه اساسی بوده است؟

بنده دویست و پنجاه غزل بهتر حافظ را انتخاب کردم و گفتم که جهان اصلی معنایی حافظ در این دویست و پنجاه غزل بزرگ می گذرد، نه در دل من در هوای روی فرخ یا «درد را درمان نیست پایان الغیاث». در آنجا هیچی نمیگذرد. و من بنیاد کار خود را چنان بر آنها گذاشتم که با خواندن آنها کفایت میکند. دویست و پنجاه تای دیگر اصلاً شرح لازم ندارد بلکه اصلاً شعر مهمی نیست؛ یعنی حافظ دویست وپنجاه غزل مهم، صدوپنجاه غزل متوسط و صد غزل بد دارد. این را صریحاً از من نقل کنید.

4. با توجه به اینکه شاعران برجسته ایرانی در همه نقاط دنیا شناخته شده هستند و ترجمه آثار آنها به همه زبانها انجام شده است، آیا شما در زمینه ترجمه اشعار حافظ به زبان انگلیسی و یا زبانهای دیگر اثر مهم و برجستهای را میتوانید معرفی کنید؟

آقای فوشه کور ــ ایران شناس برجسته امروز، معاصر و زنده ــ تمامی اشعار حافظ را به فرانسه ترجمه کردند؛ اما بهترین ترجمه انگلیسی از اشعار حافظ، پنجاه غزل آربری است که در دانشگاه کمبریج چاپ شده و در آن ترجمههایی از آربری و گرترودشتاین و بعضی دیگر که اسمشان یادم نیست، و شاید هم از ویلیام جونز، هست؛ و فکر میکنم فارسی اشعار هم در کنار ترجمهها است. از این کتاب اُفست بسیار بدی هم در تهران شده است. ترجمه دو جلدی دیگری به انگلیسی از شعر حافظ است که یک جلدش تعلیقات است و ترجمه به شعر انگلیسی است و به هرحال موزون است؛ این کتاب را از استادم حضرت آقای زینالعابدین مؤتمن امانت و از آن زیراکس گرفتم؛ دو جلدش را هم در اختیار دوستی به نام آقای بهنامی که در شیراز پزشک است و اشعار حافظ را به انگلیسی خوبی ترجمه میکند، گذاشتم.. اما یک فاضل ادیب بسیار توانای استرالیایی که من نام او را فراموش کردم صاحب ترجمهای هستند که گفتم از استاد مؤتمن امانت گرفتم. ترجمه این بزرگمرد هم بسیار قابل توجه است. نشر بوته هم در ایران پانصد غزل با ترجمه ویلبرفورث کلارک چاپ کرده است؛ که گویا چاپ اصلی آن با هشتصد تا نهصد غزل در هند چاپ شده بود. نشر بوته این اثر را با قزوینی مطابقت داده، و فقط آنچه را که در قزوینی بوده، آورده و در حجم قابل قبولی ارائه داده و راستی که کار خوبی کرده است. برای اینکه آن غزلهای فراوانی در ترجمه ویلبرفورث کلارک هست که ربطی به حافظ ندارد. طبق این همه نسخه های قرن نهمی که در دست هست، حداکثر پانصد غزل ــ یعنی حدود پانصد غزل ــ را به حافظ نسبت داده اند، نه نهصد غزل.
به نظر بنده، بعضی وقتها «همدلی، از همزبانی بهتر است». این، عنوان مقالهای است که درباره گوته و حافظ نوشتم. شاید چهار ماه روی این مقاله کار کردم. در آنجا نوشتم که گوته با یک جهش شهودی از فراز قرنها تاریخ و جغرافیا پریده و حافظ را درک کرده است. ترجمه مورد استفاده او به اعتقاد همه ترجمه بدی بوده است. من نقد بدی ترجمه او را که هامر پورگشتال انجام داده، خواندهام. به عقیده ناقد این ترجمه، «از راه این ترجمه به هیچ وجه نمیتوان حافظ را شناخت» ولی قبل از ترجمه گوته ترجمه آلمانی دیگری هم وجود داشته که گوته از آنها باخبر بوده است. خود گوته هم می خواسته است فارسی و عربی یاد بگیرد. بسماللهالرّحمنالرحیم به خط گوته وجود دارد و چند حدیث، و آیه قرآنی. به همین دلیل است که او مرد بزرگی بود، یکی از ده نابغه بزرگ جهان؛ حافظ هم همین‌طور.

5ــ آیا در مورد شاعران دیگر ــ مثل مولانا ــ هم  پژوهشی انجام دادهاید؟

در مورد مولانا جز تصحیح مجدد مرآتالمثنوی، که شادروان استاد زرّینکوب مقدمه کوتاهی بر آن نوشتهاند، کار دیگری دارم به نام قرآن و مثنوی که همکار دانشمند و سختکوش من در تدوین آن، آقای مهندس سیامک مختاری بوده اند. این اثر مرجع در واقع، فرهنگ واره نمایانگر تأثیر آیات قرآنی در ادبیات مثنوی است. چهارهزاروپانصد آیه و سه هزاروخردهای بیت، به طور مکرر، نه یکبار برای همیشه، اثر گذاشته اند. ما فهرست چهارهزاروپانصد آیه و فهرست سه هزاروخرده ای ابیات را در آخر کتاب دادهایم؛ و این کتاب هفتصدوبیست صفحهای، به تصدیق دیگران، مفصلترین و احتمالاً پیشرفتهترین کتاب در نوع و زمینه خودش است. و پنج ـ شش نقدی هم بر کتاب نوشتهاند و اهمیت کتاب را اذعان کردهاند؛ ایرادهایی هم گرفتند که مثلاً این بیت متأثر از آن آیه است، چرا نیامده است؟ اما درمورد دیگران: درمورد سنایی و سعدی و عطار و دیگران هم می توان تحقیق کرد. الآن کسی هست که «قرآن و ادب فارسی» را موضوع تحقیق خود قرار داده است. خیلی کارها میتوان کرد. تأثیر شعر فارسی از طلوع تا سهراب سپهری که سوره تماشا دارد و متأثر از سبک درونی قرآن است، تا شاعری که شعر شتر را میگوید و متأثر از «اَفَلا یَنْظُرُونَ اِلَی الْابِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» است.


گروه فرهنگ، ادب و هنر

پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر  

انتهای پیام
اشتراک گذاری :
ارسال نظر

آخرین اخبار روز