اخبار معاصر : روبروی ساختمانی در شهرک شهید محلاتی...روی در تصویر شهید
محمد حسن خلیلی معروف به رسول دیده می شود ویادآور جوانی است که روزگاری
در این مکان می زیست اما حال نزدیک دو سال است که در بهشت همنشین بهشتیان
شده است...
پروا نکرد لحظه ای از التهاب ها
در خانه که باز می شود ابتدا قامت مادری نمایان می گردد
درحالیکه لبخندی بر لب دارد که حکایتگر مهربانی بیحدواندازهاش
است..درصورتشصبر موج میزند...پدرشهید هم در عین سادگی وابهت جلو می آید
هردو صبورند،ارام وخوشحال از فرزندی که در راه حریم حضرت زینب (س) فدا
کرده اند...ورد زبانشان الحمدلله است...حتی روزی که خبر شهادت رسولشان راهم
شنیدند این ذکر را می گفتند و دو رکعت نماز شکر خواندند.
به راستی که چقدر حقیرند ذره های غباری که به مصاف خورشید رفته اند.
فرزندشان در یک روز برفی در بیستم آذر 65 به دنیا می آید و ولادتش مصادف
بود با ولادت امام حسن عسگری(ع) و همین بهانه ای می شود برای نامگذاری
فرزندشان به محمدحسن...
مادرش می گوید روزی که رسولم شهید شد درست مثل روز تولدش برف و بارون می اومد...
رسول
عاشق هیجانات بود اما در راه مثبتی انهارا خرج می کرد...او در همه ی زمینه
ها فعال بود..تفریح و ورزش درکنار فعالیت های مذهبی ومعنوی هم داشت...به
عربی علاقه زیادی داشت وبا تلاش زیاد بران مسلط شد...عاشق راپل بود...کشتی و
ورزشهای رزمی هم می رفت وکمربند مشکی اش راهم گرفته بود...رسول تک بعدی
نبود وسعی می کرد در همه زمینه ها فعالیت کند...از سیزده سالگی وارد بسیج
شد و دربحث تخریب فعالیت کرد وخوش درخشید وتخریبچی قابلی شد...
ره گم نکرد در گذر از پیچ وتابها
یکی از
ویژگیهای شاخص رسول ولایتپذیری واطاعت محض از رهبری بود. همین علاقه او
باعث شد در کلاس سوم راهنمایی برسر حمایت از رهبری بحث کند...میگفت ما باید
جانمان راهم فدای رهبر کنیم
یک بار هم به رییس صداوسیمای وقت نامه نوشته بود وانتقاد کرده بودکه چرا در ساخت برنامه ها وفیلمها به توصیه های رهبری گوش نمی کنید؟
درفتنه
ی 88 هم رسول علمدار حفاظت از حریم شده بود وحتی چندین بار با اغتشاشگران
درگیر شده بود وآسیب هم دیده بوداما کوتاه نیامده بود....
صبح روز شهادت هم بعد مجروحیت یکی ازدوستانش ناراحت این بود که حضرت آقا از مجروحیت این بچه ها ناراحت میشود...
فهمیده وار دل درهیاهوی نیل زد
اسوهء رسول
شهید همت وشهید دین شعاری بود. .رسول چندویژگی رفتاری خاص داشت.خیلی حلال
وحرام را رعایت میکرد. همیشه سر به زیر بود ودر رفتار با نامحرم خیلی دقت
میکرد.رسول حتما هفتهای یکبار به هیئت رفتن مقید بود.دوستان خوبی هم از
این هیئتها برای خودش جمع کرده بود.به قولوقرارها خیلی اهمیت میداد.جوانی خستگیناپذیر بود.نمی توانست یکجا بنشیند.هوش بالایی هم داشت
زمانی هم که در میدان جنگ حضور داشت با دید آموزشی به میدان جنگ نگاه میکرد.فوقالعاده شوخ و درعین حال باادب بود.بدون هیچ خساستی داشتههای علمی
خود را دراختیار دیگران میگذاشت ومیگفت ما اگر قائل به این باشیم که تا
کی زنده هستیم دست به خساست نمیزدیم.
وقتی شنید نغمهء احلی منالعسل
مادرش میگفت
که رسول درچندین نوبت داوطلبانه به سوریه رفت ودرحفظ حریم ولایت
کوشابود.بسیارشجاع ونترس بود ودربحث تخریب واقعا استاد بود.درکارش بسیار
دقیق بود.مدتی همرزمانش به او لقب رسول جارو را داده بودند.چون دائم به
دنبال جمعآوری وسایل وبه اصطلاح خرت وپرتهایی بود که فکر میکرد به جبهههای خودی کمک میکند.و واقعا از این وسایل هم بهترین استفاده را میکرد.و
تلههای انفجاری خوبی میساخت وعلیه تکفیریها به کارمیبرد.
راضی نشد به مستیِ دیگر شرابها
وصیت کرده بود مرا در بهشت زهرا به خاک بسپارید قبل از شهادتش هم
خودرویی تهیه کرده بود برای مادرش وگفته بود با این ماشین اگر پدر وقت نکرد
با برادرم بیایید به من سربزنید.حتی مکان دفنش راهم خودش انتخاب کرده بود
ودرآنجا هم عکسی انداخته بود که مرا اینجا به خاک بسپارید وبرایم دعاوقرآن
بخوانید.
میگفت دیر یا زود همه رفتنیاند چقدر خوبه که آدم زیبا بره.وصیت نامهاش هم همان شبها نوشت وصیتی که به گفتهء آقای پناهیان نهج البلاغهء شهید
خلیلی است.
دلخوش نبود به وعدهء آب سرآبها
رسول اصرار به
شهادت داشت بعضی مواقع میگفت این تن برای من مثل قفس شده وآرام وقرار
ندارم.دلش پرواز میخواست حتی در نوجوانی یکبار به معلم راپل خود گفته بود
اقا مرتضی شما که دلت پاکه دعا میکنی من شهیدشم؟رسول عاشق شهادت بود نه با
حرف بلکه با عمل خالصانه این علاقه را نشان میداد.حتی در دست نوشتههایش
هم نوشته خدایا میدانم کمکاری از من است میدانم من بی توجهم من قلب امام
زمانم را رنجاندهام...خدایا عاقبت مارا با شهادت ختم بخیر بگردان.با
اخلاص وجدیت تمام هم برای آرزویش تلاش میکرد.رسول با تمام وجود برای خدا و
اهل بیت کار کرد خداوند و ائمه نیز اجرش را دادند.همین سنگ مزار این شهید
که از حرم سیدالشهدا(ع) هدیه شد به اعتقاد ما به خاطر تلاش رسول در حفظ
حریم خواهر ابیعبدالله بوده است.
دشمن بترس از تب این سان خطابهها
صبح روز عاشورای 92 رسول خواب شهادتش را میبیند و چهار روز بعد این
رویا به واقعیت مبدل میشود.بعداز یکی از عملیاتهای پاکسازی منطقه حلب
گروه تخریب برای پاکسازی وارد منطقه میشوند و در این میان یک بمب پیچیده معبری
میشود برای پرواز محمدحسن. دروازهء سعادت او به سمت بهشت.پیکرش سه روز در
منطقه لازقیه سوریه میماند تا برگردد.دلیل منطقیاش شرایط بد آبوهوایی
است اما در اصل نشانهای است از طرف معشوق.هر عاشقی بالاخره رنگ و بویی از
معشوقهاش میگیرد و این سه روز نشانهء زهرایی شدن رسول بود همانطور که به
تاسی از مادر سادات ترکشها به پهلو وبازویش آسیب رسانده بودند. صورتش هم
سوخته بود به حدی که مادرش در معراج او را نشناخت.رسول همانطور که آرزویش
را داشت اربا اربا ( تکه تکه شده) به دیدار مولایش شتافت.
شدجان رسول نذر اولاد رسول(ص)
پدرومادرش راضیاند از اینکه فرزندشان در راه حضرت زینب(س) فداشده. میگویند که جوانمان
را از دست ندادیم بلکه به دست آوردیم.اگر پسرمان در دنیا میماند و با
تصادف یا مرگ معمولی از دنیا میرفت آن موقع ما اورا از دست میدادیم.اما
الان میبینیم رسول چراغ هدایتی شده برای خیلی از جوانان امروز. همانطور که
یکی خواب دیده بود رسول در بالای مزارش ایستاده ومیگوید مابرای هدایت
اینجا هستیم. حرکتی که او و امثال او شروع کردند و جریان فرهنگی مدافعان
حرم وکمکهایی که او بعد از شهادت به افراد مختلف میکند برای ما واقع مایهء دلخوشی است.خیلی#ها به ما میگویند ما بعد از شناخت رسول راهمان عوض شد
یا بعضی خانمها بعد از آشنایی با رسول محجبه وچادری شدند اینها همه از
الطاف خداست و ماموریت جدیدی که رسول برایش مامور شده.به عنوان سخن آخر
خطاب به جوانان و مسئولین از آنها میپرسیم ومیگویند ما از جوانان عزیز میخواهیم راه این شهدا را ادامه دهید با فعالیتهای فرهنگی وجهادی خود و حرف
مقام معظم رهبری را سرلوحه خود قرار دهید.سعی کنند در همه زمینهها فعال
باشند ویک متخصص متعهد برای خدمت به این انقلاب شوند و از مسئولین هم درخواست میکنیم به توصیههای رهبری بهدقت گوش کنند و از خانوادههای شهدا
استفاده ابزاری نکنند و واقعا دلسوز مردم باشند.
انتهای پیام