به گزارش پايگاه خبري اخبار معاصر، سيل انتقادات به اين افزايش رقم بودجه در حالي انجام ميشود كه منتقدان بر اين باور هستند كه در سالهاي اخير كمتر هنرمند و برنامهساز شناخته شده و محبوبي توانسته به اين سازمان عريض و طويل راه يابد و براي مخاطبان برنامه بسازد.
اين اتفاق در حالي است كه مردم به شدت دنبال رسانه حرفها ي ملي هستند. از آن طرف هنرمندان محبوب و شناسنامهدار هم مي خواهند بستري براي ارائه هنرشان به مردم داشته باشند. اين بودجه كفاف ساخت آثار ماندگار را ميدهد اما اين وسط فقط ميماند تغيير سياست برخي مديران صدا و سيما كه اين فضا را براي هنرمندان فراهم كندولي متاسفانه سالهاست كه دربر همان پاشنه ميچرخد.
در همين حال هنرمنداني كه در سالهاي اخير كمتر توانستهاند در سازمان صدا و سيما حضور داشته باشند و يا به قول برخي منتقدان ميل و رغبتي براي كار با رسانه ملي نداشتهاند در اين زمينه اظهار نظر كردهاند كه در ادامه ميخوانيد.
تلويزيون نميبينيم
محمدرضا هنرمند، كارگردان باسابقه سينما و تلويزيون در گفتوگو با اعتماد ميگويد: «مدت طولاني ميشود كه من، خانواده و تمام اطرافياني كه ميشناسم مطلقا تلويزيون نگاه نميكنيم آن هم درحالي كه من يك هنرمندم و بايد از موضوعات فرهنگي و هنري كشورم باخبر باشم و مسائل روز را پيگيري كنم اما تحت هيچ شرايطي حاضر نيستم اخبار و امورات روزانه را از طريق اين رسانه مطلع شوم. اذعان ميكنم مسوولان تلويزيون در سالهاي گذشته با من رفتار به شدت توهينآميزي داشتند و از نظر من اين رسانه اصلا وجود خارجي ندارد. به دليل شأن و منزلتي كه حداقل براي خودم قائلم هيچ تمايلي براي همكاري با امثال آقاي علي فروغي نميبينم و حاضر نيستم به خواستههاي نظير اين افراد تن دهم.»
كارگردان سريالهاي محبوب و پرطرفدار «زيرتيغ» و «كاكتوس» همچنين درباره اينكه روزگاري تلويزيون محل رفت و آمد هنرمندان بزرگي همچون علي حاتمي بود، ميگويد: «از نظر من تمام هنرمندان اين كشور سرمايههاي از دست رفته صدا و سيما هستند و نميتوانيم به نام يكي، دو نفر اكتفا كنيم متاسفانه همه آنها اين روزها سرخورده و گوشهنشين بدون كوچكترين ارتباطي با اين صدا و سيما هستند. اين رسانه در سالهاي اخير امتحان خود را به صورت كامل پس داده و به عقيده من با آن تشكيلات تبليغاتي و سرگرمي به راه انداخته بدون درنظر گرفتن منافع ملي هيچ ارزش و احترام و منزلتي براي خود قائل نبوده و اصلا شأن ما هنرمندان قبول نميكند به سمت اين سازمان براي كار و همكاري برويم. اينجا بحث من در نظر گرفتن منفعت ملي است و اين سازمان بايد در خدمت منافع ملي باشد كه نيست.»
چرا از هنرمندان شاخص استفاده نميكنيم؟
پوران درخشنده، كارگردان نيز درباره تزريق بودجه بالا به صدا و سيما و عدم بازدهي لازم اين سازمان عريض و طويل ميگويد: «تا جايي كه من ميدانم تلويزيون ما بالاي 60 - 50 كارگردان و فيلمساز و عوامل فني ارشد دارد (از فيلمبردار گرفته تا صدابردار و بازيگر و...) كه خودش آنها را تربيت كرده يعني براي آنها هزينه كرده تا آنها تجربه كسب كنند.
او ميافزايد: همه آنها در تلويزيون تربيت شدند براي سينماي ايران افتخار كسب كردهاند ولي متاسفانه در حال حاضر همه آنها اين روزها بيكار و خانهنشين هستند. چرا؟ آيا به اين افراد اعتمادي ندارند؟ چرا نبايد از اين سرمايه عظيم انساني بهره ببريم؟ آن هم در حالي كه همه اين فيلمسازان شاخص سرمايههاي تلويزيون و مردم به شمار ميروند. بله به تلويزيون سرمايههاي هنگفتي تزريق ميشود اما چرا اتفاق خوبي در اين خانه شاهد نيستيم؟
درخشنده ميگويد: «تلويزيون ترجيح ميدهد از نيروي تازهوارد استفاده كند و آنها را در اختيار بگيرد اما از نيروي خلاق و با تجربه خود استفاده نكند. آن هم در حالي كه براي نيروي انساني خيلي هزينه شده؛ آنها فيلمسازان باتجربه و با افتخار اين مملكت هستند و در سينما حرف اول را ميزنند چرا نبايد تلويزيون را خانه خود بدانند؟ سوال من از رسانه ملي اين است چرا تلويزيون كه حق پدري بر گردن هنرمندان اين كشور دارد بهترين شرايط را در اختيار عوامل هنري خود قرار نميدهد و در اين شرايط باعث روحيه و اميد آنها نميشود؟ پس اين بودجههايي كه ميگيرند صرف چه چيزي ميشود؟
چرا تلويزيون هميشه بدهكار است؟
مهدي صباغزاده كه سريال پرمخاطب دزدان مادربزرگ را براي تلويزيون ساخته بود، ميگويد: «جزو اولين نفراتي بودم كه كارت تهيهكنندگي را اول انقلاب دريافت كردم اما قريب به 10 سال ميشود كه از تلويزيون هيچ تماسي با من گرفته نشده و مرا به كار دعوت نكردهاند.»
صباغزاده كه براي رسانه ملي مجموعههايي نظير ديوار شيشهاي، دلبر آهني، اولين انتخاب را ساخته در ادامه صحبتش توضيح ميدهد كه « به نظر من جريان مافيايي پشت پرده تلويزيون وجود دارد كه معلوم نيست اين بودجهها را چگونه خرج و صرف ميكنند. مثل همه جاهايي كه بودجهها مشخص نيست چگونه خرج ميشود براي تلويزيون هم چنين اتفاقي را شاهديم. هر سال ما با يكسري سريالهايي مواجه ميشويم كه نه ارزش ديدن دارد و نه ارزش ساخت براي تلويزيون و جالب اينكه پايان سال اين سازمان با كمبود بودجه مواجه ميشود و به اكثر سازندگان و عوامل خود بدهكار هم است.»
صباغزاده به اين نكته اشاره ميكند: «با چند نفر از عوامل سريال از تهيهكننده گرفته تا كارگردان كه به تفكر خود تلويزيون نزديك هستند گفتوگو كردم آنها هم معتقد بودند كه رسانه ملي به آنها بدهكار است و يك سالي ميشود كه پولشان را پرداخت نكرده است از طرفي ميبينيم يا سريالها نيمه كاره رها ميشوند يا مطابق با قولي كه داده شده، ساخته نميشوند. تهيهكنندهها همچنان تا آخر سال ميدوند تا بتوانند پول عوامل را به نحوي فراهم كنند. من واقعا تعجب ميكنم پس اين بودجههاي كلان و هنگفت صرف چه ميشود كه تلويزيون به سازندگان آثار خود هميشه بدهكار است؟»
اين كارگردان در بخش ديگري از صحبت خود ميگويد: «در شرايط كرونايي كه مردم پول ندارند و ترس از دست دادن جان از خانه بيرون نميآيند و از طرفي پولي هم در جيبشان نيست واقعا تاسفبار است كه اين ميزان بودجه به رسانهاي تعلق ميگيرد كه مردم برنامههايش را دوست ندارند و اصلا سرگرمكننده نيست و اكثر قريب به اتفاق مردم مخاطبان پروپاقرص شبكههاي ماهوارهاي هستند و سريالهاي آن ور برايشان جذابيت دارد.»
كارگردان سريال «دزدان مادربزرگ» در بخش ديگري از صحبت خود نسبت به بيمهري كه تلويزيون به كارگردانان دهه 60 دارد، گلايه ميكند: «اين همه كارگردان خوب بيكارند؛ چرا كسي از تلويزيون سراغي از آنها نميگيرد؟ قبلتر باز سالي يكي، دو فيلم به آنها براي ساخت داده ميشد اما در حال حاضر بسياري از كارگردانانهاي بزرگ ما بيكارند.»
شرايط استيصال براي هنرمندان
بهروز غريبپور هم با اشاره به اينكه تمام برنامههاي تلويزيون كه در اين سالها توانستهاند مخاطب جذب كنند تقليدهاي بسيار سطحي و محدود از برنامههاي معروف امريكايي هستند، ميگويد: «اكثر برنامههاي تلويزيون مشابه و تقليدي از برنامههاي امريكايي هستند (امريكا گات تلند و...) من نميدانم چگونه است وقتي پخش اين برنامهها از تلويزيون تمام ميشود بلافاصله در اخبار و ديگر برنامهها سراغ مرگ بر امريكا ميرويم ولي در ساخت برنامههايمان از امريكا تقليد ميكنيم؟ آيا مرگ بر امريكا رواست اما ميتوانيم از روي شكل اجرايي آنها كوركورانه تقليد كنيم؟»
اين كارگردان ميگويد: «وقتي كه به ميزان بودجه سالهاي اول انقلاب صدا و سيما نگاه ميكنيم، ميبينيم كه فاصله خيلي زيادي وجود دارد نسبت به اين بودجه فعلي و منابع مختلفي كه تلويزيون از طريق پخش آگهي و... ارتزاق ميكند. عملا برنامهها و سريالهايي كه در حال حاضر توليد ميشود، ضعيف هستند. تصور كنيد سربداران در شرايطي توليد شد كه ما فاقد انسجام امروزي بوديم ولي عشق به كار و عنصر مديريتي در به كارگيري هنرمندان در بالاترين سطح وجود داشت يا هزاردستان علي حاتمي كه نگاه ملي در آن حاكم بود. چرا الان ديگر اين اتفاق در تلويزيون نميافتد؟ چرا بودجههاي كلان صرف ضعيفترين بازيگراني ميشود كه آنها سلبريتي تلويزيون به حساب ميآيند. چرا كارگردانهاي قوي در تلويزيون كار نميكنند؟ من كه خيلي سال است به تلويزيون نميروم ولي چرا به محض اينكه كارگرداني را به رسانه ملي دعوت ميكنند تا از هفتخان رستم نگذرد و او را سين جيم نكنند به راحتي نميگذارند به تلويزيون بيايد؟
غريبپور ميگويد: «شايد باورتان نشود سالهاي 58 و 59 دو تلهتئاتر كار كردم كه بالاي پنج بار در يك ماه تلويزيون پخش شد اما وقتي متقاضي بودم از دادن يك نسخه از آن به من امتناع كردند. من فكر ميكنم رسانه ملي با كساني كه به عشق ايران كار ميكنند و در ايران ماندند در تضاد است و با آنها همكاري نميكند و آگاهانه يا ناخودآگاه شرايط استيصال آنها را فراهم ميكند. آيا صدا وسيما در قبال آنها مسوول نيست؟ اين بودجه صرف چه منابع و كارهايي ميشود؟ تصور من اين بود كه ورود آقاي شاهآبادي كه قبلا معاونت امور هنري وزارت ارشاد را به عهده داشتند و قطعا از مشكلات خانواده هنرمندان حتي در جزييات هم مطلع بودند چرا پس از جلوس در مقام معاونت صدا و سيما كمترين توجهي به هنرمندان عرصههاي موسيقي تئاتر و ساير هنرها ندارند؟
انتهای پیام