محمدرضا دربندی (متولد ۱۳۳۹) در آغازه ضمن اشاره به وجود سوالات بنیادین در اذهان بسیاری افراد به ویژه در سنین نوجوانی و پشیمانی از برخی کارها مینویسد: برای اینکه این اتفاقات تکرار نشود و ما همیشه درست تصمیمگیری کنیم، دو راه بیشتر وجود ندارد: عمر دوباره داشته باشیم و از نو شروع کنیم...با مطالعه زندگی دیگران از تجربه آنها درس بگیریم و خطای ایشان را تکرار نکنیم (ص. ۸).
وی در ادامه به ذکر اهمیت اقدامات علامه محمدتقی جعفری برای معرفی اسلام به قشر جوان همچنین دانشمندان غربی میپردازد و از آشنایی خود با این دانشمند ایرانی سخن میگوید و مینویسد: این جانب که در سالهای قبل از انقلاب و در سنین ۱۷ تا ۲۰ سالگی توفیق رفتوآمد با ایشان و بهرهمندی از درسهای خصوصیشان نصیبم شده بود، از همان موقع نکات برجسته رفتاری و فکری ایشان را یادداشت میکردم تا بتوانم در زندگی خود از آنها استفاده کنم، و امروز بعد از ۴۰ سال این نکات را به اشتراک میگذارم تا نسل جدید هم از آن بهرهمند شود. (ص. ۱۰)
وی در فصل اول به نام مرده بدم، زنده شدم روایت پریشانی خود را در ابتدای سال های جوانی شرح می دهد و سپس به شرح آشنایی اش با علامه محمدتقی جعفری میپردازد که در همسایگی آنها زندگی میکرده است و او تصمیم میگیرد برای پاسخ پرسشهایش به علامه مراجعه کند.
همینطور که محو این فضای معنوی شده بودم، ضربهای به در خورد و او یاالله گویان با عمامه سفید و قبای قهوهای و پای بیجوراب، در حالی که سینی دو استکان چای را در دست داشت، وارد شد و روی پوستینی گوشه اتاق نشست و به من اشاره کرد نزدش بروم. چای را به من تعارف کرد و زیرسیگاری را به سمت خود کشید و به شکل جذابی سیگار را با کبریت روشن کرد و در حالیکه یک دست را با تکیه به زانو زیر چانه گذاشته بود، با قیافهای متفکرانه و در حالی که دود سیگار را از بینی و دهان خارج میکرد، گفت: من در خدمت شما هستم. (ص. ۱۸)
نویسنده در فصل دوم به نام رواق تنهایی به تشریح یافتههای خود از همنشینی با علامه جعفری میپردازد و ابتدا دلایل رخنمودن سوالات بنیادین را برای بشر بررسی میکند. وی در یکی از زیرفصلها این سوال را میپرسد که این گونه پرسشها در چه مواقعی خودنمایی میکنند؟ و پاسخ می دهد: هرگاه نظم زندگی انسان تغییر کند احتمال طرح این پرسشها بیشتر میشود؛ مثل روزهای تعطیل، روزهای پایانی تعطیلات طولانی، پایان تحصیلات دبیرستان، تغییر محیط زندگی، تغییر اجباری سبک زندگی، تنهایی عاطفی و مواجهه با شکست.
دربندی در ادامه راهکارهایی را برای رهایی از این سرگشتگی ارائه داده و در نهایت نتیجه میگیرد: مرور این مقدمات، بدون هیچ گونه تامل و عملیات ذهنی، ما را به این موضوع رهنمون میکند که طی یک قمار عاشقانه با خدا به دستورهای او عمل کنیم، تا در سایهسار همین عبودیت راه را بیابیم و با اطمینان در مسیرهای بعدی گام برداریم. به قول آلبر کامو: من ترجیح میدهم به گونهای زندگی کنم که اگر خدا وجود داشت ضرر نکنم. (ص. ۸۳)
خاطراتی از استاد جعفری در اسوه
وی در فصل سوم و آخر به نام اسوه به بیان خاطراتی از مرحوم استاد جعفری میپردازد تا نسل امروز بیشتر و بهتر با سبک زندگی او آشنا شوند: قبول یا رد مطالب بر اساس بررسی و استدلال، اشتغال کامل به تعلیم و تعلم، پرکاری و تلاش فوقالعاده، بازکردن راه برای فراگیران، رها نکردن کارها در نیمه راه، عادی نشدن عظمت جهان هستی، به ثبات رسیدن در ارتباط با خود، خدا و جهان، انتقال هنرمندانه پیام، جامع نگری و تعادل در رفتار و گفتار، زهد و وارستگی و بیتوجهی به دنیا، حساب بازنکردن روی اعمال خویش، غرق زندگی نشدن و توجه به درد مردم و گرفتاری آنها تنها بخشی از مواردی است که دربندی در روزهای ارتباط با استاد جعفری به آنها برخورده و در کتاب ذکر کرده است.
علامه محمدتقی جعفری (۱۳۰۳ تا ۱۳۷۷) از جملهٔ مفسران نهج البلاغه، فقیهان، عارفان، فیلسوفان و مولویپژوه بود که طی نزدیک به ۷۳ سال عمر خود بیش از ۱۰۰ اثر در زمینههای اخلاق و عرفان، انسانشناسی و جهانشناسی، اندیشههای مولوی، حقوق سیاسی، علوم جدید، فلسفه و کلام، فقه، نهج البلاغه و دیگر حوزه های معارف اسلامی از خود به جای گذاشت.
دربندی سابقه کارهای اجرایی مختلفی در حوزه فرهنگ و رسانه را از جمله مدیریت کل سابق مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت بینالملل بنیاد سعدی و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در یونان را نیز در کارنامه خود دارد. وی دارای مدرک کارشناسی مهندسی برق، کارشناسی ارشد مدیریت و سطح سه دروس حوزوی است و پیش از این ۱۶ عنوان کتاب از جمله آغاز و انجام هستی و راهبری انسان (دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴)، زیر نگاه ماه (نیستان، ۱۳۹۵) و زیر نگاه آسمان (نیستان، ۱۳۹۷) را نیز نوشته است.
انتهای پیام