به گزارش پایگاه خبری اخبار معاصر، رسول ملاقلیپور در ۱۷ شهریور ۱۳۳۴ خورشیدی در منطقه عباسی تهران متولد شد و به دلیل فقر مالی خانواده، موفق به ادامه تحصیلات متوسط نشد. وی در سنین نوجوانی، عکاسی را به صورت ابتدایی شروع کرد . در ۱۳۵۴ خورشیدی بازیگری تئاتر را به دلیل فن بیان و از میان بردن لکنت زبان انتخاب کرد اما عکاسی را به شکل حرفهای ادامه داد.
ملاقلیپور در ۱۳۵۹ خورشیدی و با شروع جنگ به عنوان عکاس و خبرنگار از آخرین روزهای مقاومت در خرمشهر عکس و خبر تهیه میکرد. با آخرین نفرات مجبور به عقبنشینی به شرق خرمشهر شد؛ این در حالی بود که با دوربین سوپر ۸ توانست برای بار دوم فیلمبرداری را همزمان با عکاسی تجربه کند. لذت و حس فیلمبرداری باعث شد تا او تجربیات عکاسی و ظهور و چاپ در لابراتوار را این بار از ویزور فریمهای متحرک ببیند.
ملاقلیپور از کارگردانان سینمای جنگ و اجتماعی ایران بود و توانست با فیلم پرواز در شب، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از جشنواره فیلم فجر دریافت کند.
ازجمله آثار رسول ملاقلی پور میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• میم مثل مادر (۱۳۸۵)
• رویای جوانی (۱۳۸۱)
• مزرعه پدری (۱۳۸۱)
• قارچ سمی (۱۳۸۰)
• سفر به فردا (۱۳۸۰)
• نسل سوخته (۱۳۷۸)
• هیوا (۱۳۷۷)
• کمکم کن (۱۳۷۶)
• تا آخرین نفس (۱۳۷۴)
• سفر به چزابه (۱۳۷۴)
• دشت ارغوانی (۱۳۷۳)
• پناهنده (۱۳۷۲)
• خسوف (۱۳۷۱)
• راز خنجر (۱۳۷۱)
• لبه تیغ (۱۳۷۱)
• مرغابی وحشی (۱۳۷۰)
• مجنون (۱۳۶۹)
• پاتال و آرزوهای کوچک (۱۳۶۸)
• افق (۱۳۶۷)
• پرواز در شب (۱۳۶۵)
• بلمی به سوی ساحل (۱۳۶۴)
• نینوا (۱۳۶۲)
سبک و شیوه فیلمسازی رسول ملاقلی پور به روایت فرزندش
رسول ملاقلیپور در میان سینمادوستان و سینمانویسان به «فیلمساز غریزی» شهرت داشت. فیلمسازی که ابتدا از عکاسی و فیلمبرداری گام در عرصه هنر نهاد و تا کسب جایزه کارگردانی جشنواره فیلم فجر نیز پیش رفت. او همچنین به عنوان یکی از فیلمسازان مطرح سینمای دفاع مقدس مطرح شد.
علی ملاقلیپور، فرزند رسول ملاقلیپور درباره سبک و شیوه فیلمسازی و همچنین الگو و اساتید پدر چنین میگوید: «سه نفر روی پدرم تأثیرگذاری داشتند. این تأثیرگذاری را البته بعدها در میان سخنان پدرم و فیلمهایش پیدا کردم. نخست بهروز مرادی که پدرم به وی علاقه زیادی داشت و در فیلم «سفر به چذابه» نیز به وی اشاره کرده است. در این فیلم جوانی که شباهت چهرهای زیادی با شهید بهروز مرادی داشت، در نقشی به نام بهروز بازی میکند. فرد دیگری که باعث تحول در پدر شد، شهید حسن شوکت که جانباز بود و بعد از جنگ شهید شد. پدر که در جبهه بود، شهید شوکت از وی میخواسته تا کارهایی را انجام دهد، مثلاً پیغام برساند.
یک بار رسول ملاقلیپور از روی خستگی کار را انجام نمیدهد و میخوابد، فردایش شهید شوکت به وی میگوید، همین تعلل تو شاید باعث شهادت چند نفر شود. این سخنان وی باعث میشود، پدرم احساس کند به جنگ تعهد دارد و نباید کوتاهی کند. میتوانم بگویم شهیدان بهروز مرادی و حسن شوکت معلمان پدرم بودند و رسول ملاقلیپور که خیلی زود پدرش را از دست داده بوده و کسی را نداشته که به وی راه و رسم زندگی درست را یاد بدهد از آنها درس زندگی گرفته است. سومین شخص داستانش به ساخت یک مستند بازمیگردد. پدرم مستندی به نام «حمید و فاطمه» درباره شهید حمید باکری میسازد که روایت خانم فاطمه امیرانی از همسرش حمید باکری و عشق یک رزمنده به همسر و خانوادهاش است. شخصیت حمید باکری و زندگیاش روی پدرم اثر میگذارد و همین موضوع مقدمه ساخت فیلم «هیوا» میشود.
پدرم برای آنکه بتواند فیلمنامه خوبی بنویسد، به سراغ کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران میرود و چند فیلمنامه چاپ شده از جمله آثار بیضایی را میگیرد تا براساس آن نحوه درست نگارش فیلمنامه را یاد بگیرد. در فیلمسازی نیز علاوه بر تجربههای عینی که در زمان مستندسازی به دست آورده بود، خیلی زیاد فیلم میدید. یادم هست که فیلم «ترمیناتور» را شاید بیش از ۱۰۰ بار تماشا کرد و میخواست نحوه فیلمبرداری صحنههای اکشن و التهابآور را بهتر درک کند. برای همین وقتی فیلم میدید صحنههای اکشن را روی دور کند یا به اصطلاح سینماییها «اسلوموشن» نگاه میکرد. چندین بار این کار را تکرار میکرد تا محل استقرار دوربینها، زاویه دوربین، کاتها، میزانسن و هرچه باعث میشد تا اکشن فیلم از آب دربیاید را ببیند.»
منبع: مروری بر زندگی هنری زندهیادرسول ملاقلی پور به روایت فرزندش؛ آی سینما؛ اسفند ۱۳۹۵
پایگاه خبری تحلیلی اخبار معاصر
انتهای پیام