اخبار معاصر:«تعبیر وارونه یک رؤیا» مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی فریدون جیرانی
است که چندی پیش از شبکه یک سیما پخش شد. این فیلم ابتدا با نام «خانه امن»
در لوکیشنی در خیابانهای تهران کلید خورد و بعد از آن گروه سازنده برای
تصویربرداری به ارمنستان رفتند. در این سریال علاوه بر بازیگران ایرانی از
چند بازیگر خارجی نیز استفاده شده که این بازیگران ارمنستانی و روسی
هستند. قصه این سریال درباره تعدادی از عوامل فریبخورده و جاسوسان خارجی
است که قصد دارند در یک عملیات دانشمند هستهای ایرانی را بربایند، ولی به
دلیل جراحتهای وارد شده به این دانشمند، برنامه عملیات تغییر میکند و
سرانجام با دستگیری و هلاکت جاسوسان، عملیات ناکام میماند.
از همان ابتدا اخبار منتشر شده این سریال نشان میداد که گروه این طرح و
بخصوص کارگردان این مجموعه کار سختی را پیش رو دارند و باید سنگ بزرگی را
از روی زمین بلند کنند. بهطور قطع کار در حوزه امنیتی و اطلاعاتی، کار
بسیار دشوار و خطیری است و بهطور قطع هم میتوان گفت که جای سریالها و
فیلمهایی از این دست در تلویزیون و سینمای ما بسیار خالی است. با این حال
جیرانی دشواری و خطر را پذیرا شد و تصمیم گرفت «تعبیر وارونه یک رؤیا» را
بسازد که این تصمیمگیری در نوع خود قابل تقدیر است. اما این سریال هم
مانند اغلب سریالهای تلویزیون در این سالها با وجود نقاط قوت نتوانست
نمره کامل و بالایی را از مخاطبان دریافت کند که به برخی از این نقاط قوت و
ضعف اشاره میکنیم:
در بحث فیلمنامه، غالب فیلمنامههای ایرانی با موضوع اطلاعاتی و پلیسی
همواره یک موضوع بدون دخل و تصرف کاملاً مشخص و مبرهن است، از بدیهیات
بهحساب میآید و آن هم پیروزی و غلبه نیروهای پلیس و اطلاعات در مقابل
نیروهای تبهکار و جاسوس است. البته قصد از مطرح کردن این موضوع آن نیست که
نیروهای زیرمجموعه در پلیس کشورمان را تضعیف کنیم و با همین شکل به تصویر
بکشیم اما برای ارتباط بیشتر مخاطب با موضوع و در اصل باورپذیری منطقی و
قانعکننده لازم است گاهی اوقات علاوه بر قدرت و توان نیروهای پلیس کشور
نیروهای مقابل و دشمن را قدری باهوشتر نشان دهیم. شما اگر به یک بازی
رایانهای مثل بازگشت به قلعه گرگها (Wolfen Stein) یا تنظیم عملیات
(Specops The line) هم نگاه کنید بیقید و شرط باید در مقابل یک نیروی فرضی
با تفکر پیروز شوید و مراحل مسابقات یا بازیها را بگذرانید. از این رو
اگر قرار باشد بدون تلاش، راهکار و تدبیر بتوانیم از هرچیزی به سادگی گذر
کنیم و سادهانگارانه آن را ببینیم، بیتردید نه آن بازی جذابیت خواهد داشت
و نه آن سریال.
در سریال «تعبیر وارونه یک رؤیا» با انواع و اقسام سادهانگاریها روبهرو
بودیم. بهطوری که بیننده از همان ابتدا میتوانست پی ببرد که کارگردان،
نویسنده و تهیهکننده این مجموعه دشمن، جاسوسان و تروریستها را افرادی
ابله، کمهوش و بدون ذرهای توانایی میانگارد. حال آنکه این نگاه علاوه بر
کاهش جذابیت تصویری تناقضهای بدیهی و آشکاری را به وجود میآورد، چراکه
در واقعیت میبینیم معمولاً افرادی که برای کارهای اطلاعاتی و جاسوسی
بهکار گرفته میشوند معمولاً آدمهای باهوش و توانمندی هستند، حتی در اغلب
فیلمهای غربی هم که باز هم قرار است پلیس پیروز باشد، نیروهای جاسوس را
افراد بسیار توانمند و هوشمند نشان میدهند تا هم مخاطب بیشتر جذب شود و هم
با مقابله نیروهای امنیتی توان کارشان را تا حد زیادی ارتقا میدهند.
نمونههای متعددی برای این مسأله وجود دارد که یکی از اصلیترین آنها در
سکانسهای قسمتهای پایانی است زمانی که امیر جعفری به عنوان یک مأمور
اطلاعاتی به دنبال دختر و دامادش میرود ما میتوانیم صراحتاً و بدون هیچ
مانعی صحنهای از یک فیلم هندی را ببینیم که قهرمان قصه با یک اسلحه وارد
کشور دیگری میشود و پس از ورود به مخفیگاه جاسوسان و تروریستها یکتنه
همه آنها را قلع و قمع و داماد و دخترش را آزاد میکند! بواقع چنین قصهها و
سکانسهایی تا چه حدی توان اقناع مخاطب را دارند؟!
با نگاه و توجه بیشتر به جوانان و نسل نوی ایران درمییابیم که امروزه
کمتر جوانی با چشم بسته و بدون فکر به عواقب ماجرا میپذیرد که جای فرد
دیگری را در یک عملیات مهم و اطلاعاتی بگیرد. حتی فکر کردن به چنین
مسألهای برای بسیاری از جوانان رعبآور است البته شاید باشند افرادی که
ناآگاهانه و بدون تدبیر پیشنهادی اینگونه را بپذیرند اما شخصیت داماد
مأمور امنیتی، طوری پرداخته نشده بود که بدون فکر تصمیم بگیرد؛ جوانی
تحصیلکرده و هنرمند... از این رو دو مبحث باقی میماند؛ یکی کور شدن در
مقابل عشق و پاسخ مثبت به هر پیشنهادی یا شور و جو بیفکری و بیتدبیری
گرفتن که در مجموع هر دو بحث با کاراکتر این سریال در تناقض آشکار است.
البته قرار نیست که ما در یک فیلم یا سریال آنچه میبینیم واقعیت مطلق
باشد اما وقتی فضای قصه و شخصیتها به نوعی عکس واقعیت را نشان میدهند،
دیگر توجیه فیلم و سریال بودن قصهای که قرار است تا حد زیادی واقعیت را به
ما نشان دهد غیرقابل پذیرش است. علاوه بر آن به نظر میرسد که عوامل اصلی
سازنده سطح فکر و شعور بیننده را تا حد زیادی پایین و نازل فرض کردهاند
گویی قرار است قصهای برای غیر از افراد عاقل و بالغ نمایش داده شود.
نکته دیگر در خصوص چفت و بستهای داستان است که بازهم متأسفانه معطوف و
محدود به این سریال نمیشود غالباً سریالهای ایرانی در برخی از بخشها سعی
میکنند با منطق قصه جلو بروند و در بعضی از بخشها منطق اصلاً سهمی ندارد
و نویسنده به هر نحوی تلاش میکند تا از یک نقطه به نقطه دیگری برود و
مخاطب را هم مجبور به همراهی کند.
در حوزه بازیگری ما با چهار گروه از بازیگران مواجه بودیم که نتیجه کار در
این عرصه را با فراز و نشیبهایی روبهرو کرده بود. گروه نخست بازیگرانی
بودند که علاوه بر حرفهای بودن نهایت استفاده از تجربهشان را کردند و
نقشی آفریدند که برای اغلب مخاطبان باورپذیر بود، بهطور مثال میتوان به
بازی درست و منطقی فرهاد قائمیان، داریوش ارجمند و پانتهآ بهرام اشاره کرد
که انصافاً بازی داریوش ارجمند تا حد بسیار زیادی با نقشهای گذشتهاش
فاصله داشت و او هم بخوبی از پس نقشش برآمد. گروه دوم هم بازیگرانی بودند
که حرفهای بودند اما به اندازه پتانسیلشان ظاهر نشدند، برای نمونه امیر
جعفری در مجموع عملکرد بدی نداشت اما درحد توانش بازی نکرد بهطوری که
میتوانست بهتر از اینها باشد و توانمندتر بازی کند. گروه سوم هم بازیگران
جوان و کمتجربهای بودند که نه تنها نتوانستند میزانسن بازیها و نقشها
را یکدست و ردیف کنند بلکه نقص محسوسی را در بازیها به وجود آورد. گروه
چهارم هم بازیگران غیرایرانی بودند که بیشتر از آنکه از آنها شاهد
بازیهای درخشانی باشیم، ظاهراً انتخابها بر اساس فیزیک صورت افراد و نقش
محول شده انتخاب شدهاند که البته اگر نگوییم خوب نبود نمیتوانیم روی خیلی
بد بودن آن هم تکیه کنیم.
در بخش کارگردانی در بسیاری از لحظهها جیرانی وظایفش را بخوبی و درستی
انجام داد و از میزانسن گرفته تا خلق لحظههای دراماتیک در سریال کارش قابل
تقدیر بود اما دو اشکال داشت نخست اینکه هرگاه داستان سریال به خارج از
ایران وصل میشد با ریتمی کند روبهرو میشدیم و جملاتی بلند که مخاطب
بیشتر از آنکه به دنبال داستان و تماشای تصاویر باشد به دنبال خوانش
زیرنویسها بود و دومین مسأله هم پایان بسیار بد و تعجب برانگیز آن بود. جا
داشت برچنین سریالی که میتوانست در تبلیغ توان دفاعی و امنیتی نیروهای
ایرانی تأثیرگذار باشد تأمل بیشتری میشد و اصطلاحاً دمدستی تمام نمیشد.
البته اگر در مرحله پیشتولید این مجموعه درستتر و منطقیتر عمل میشد
باید قصهای اینچنینی در قسمتهای بیشتری تعریف و تولید میشد تا بیننده
احساس نکند که برخی مواقع کارگردان برای سرعت در داستان ناچار به گذشتن از
بسیاری از موارد است.
سریال «تعبیر وارونه یک رؤیا» اگرچه با انتقادها و اشکالاتی روبهرو بود
اما میتوان آن را نقطه عطفی در عرصه سریالهای پلیسی امنیتی دانست که برای
ادامه این مسیر حتماً ارزشمند خواهد بود. فقط خوب است ادامه این مسیر با
تأمل بیشتر و هموار کردن مراحل مختلف در پیشتولید تداوم یابد در غیر
اینصورت سریالهایی از این دست پیش از حرکت در مسیر درست راهی جاده خاکی
میشوند و راه را برای سایرین هم مسدود میکند. صرف ساختن مهم نیست، جذب و
تأثیرگذاری از اهمیت بیشتری برخوردار است، مسألهای که ظاهراً رسانه ملی
هنوز به آن نرسیده است!
سید کامران علمدهی
انتهای پیام/
انتهای پیام