فردین علیخواه، عضو گروه جامعهشناسی
بخش نخست
این روزها در برخی از خانوادهها کودکان به اتاقشان میروند، در را به روی دیگران میبندند و وقتی والدین از آنان میخواهند تا به سایر اعضای خانواه محلق شوند با صورتی عبوس میگویند«حوصله ندارم». برخی از دختران و پسران که ملاقات ازدواج داشتهاند پس از قرارِ نخست، طرف مقابلشان را پسند نمیکنند چرا که او را حوصلهسربر و کسالتآور میدانند. ما به خانه بعضیها با اشتیاق میرویم و به خانه بعضیهای دیگر با اکراه، چون معتقدیم از در و دیوار بعضی از خانهها کسالت میبارد و فضایشان بسیار حوصلهسربر است. گویی حوصلهسربر بودن و حوصله نداشتن دارد جای خودش را در زندگی روزمره ما باز میکند.
در سالنهای انتظار تلویزیون میگذارند. در سالنهای انتظار مجله و روزنامه میگذارند، اغلب هم مجلاتی که موضوعشان زندگی است. حتی یکی از اقسام مبلها و صندلیهایی که در کارگاهها و کارخانهها تولید میشود صندلیهای انتظار است. این گمان وجود دارد که به هنگام انتظار، بیحوصلهگی به سراغ آدمها میآید و بیحوصلهگی، کُشنده است. گمان میشود که بیحوصلهگی میتواند انزجار ایجاد کند. بیحوصلهگی میتواند یأس بیافریند.
باید بین داشتن یا نداشتن حوصله (بیحوصلهگی)، که امری شخصی است با «حوصله سربربودن» تفکیک قائل شد. اولی برداشت ما درباره اوقات خودمان است. ما گاهی حوصله داریم و گاهی هم نداریم. معمولا این را خوب میدانیم. بیحوصلهگی معمولاً وضعیت مثبتی تلقی نمیشود. دوست داریم از شرش خلاص شویم. دوست داریم دست از سرمان بردارد. قابل تأمل آنکه، بیحوصلهگی فقط شامل موقعیتی نیست که کاری برای انجام نداریم. کاری که سخت در حال انجامش هستیم هم میتواند کسالتآور شود و بیحوصلهمان کند. ما همچنان که مشغول انجام آن هستیم با بیحوصلهگی دست و پنجه نرم میکنیم. کارمند پرمشغله بانک هم ممکن است احساس بیحوصلهگی کند. معمولاً کارهای یکنواخت و روتین میتوانند چنین باشند. گمان میکنم به همین دلیل برخی از کمپانیهای مشهور جهان به کارکنان خود اجازه دادهاند تا در فضای کار تنوع و گوناگونی ایجاد کنند. آنها میخواهند کسالتآور شدن کار و حوصله سربر شدن فضا به سراغ کارکنانشان نیاید.
در مقابل، حوصله سربر بودن، معمولاً قضاوتی است که درباره دیگری داریم. آدمها، اشیاء، مکانها، حرفها و افکار، همه میتوانند حوصلهسربر شوند. با توجه به این اوصاف، این پرسش مطرح است که آیا میتوان گفت حوصله تبدیل به ارزشی اجتماعی در زندگی روزمره ما شده است، و ما طبق همین ارزش اجتماعی درباره دیگران قضاوت میکنیم؟ مثلاً همانطور که میگوییم فلانی آدم بامحبتی است میگوییم فلانی آدم کسالتآور یا آدم حوصلهسربری است؟ به نظرم پاسخ مثبت است. جالب آنکه، وقتی نوشتههای ایرانیان مهاجر درباره خصوصیات ملتهای مختلف را میخوانیم میبینیم که برای مثال، آنان مردمان برخی کشورهای اروپایی را حوصلهسربر توصیف میکنند. منظور آنکه، این روزها حوصلهسربر بودن یا نبودن حتی درباره خصوصیات مردمان کشورها هم بهکار میرود.
آیا بیحوصلهگی یک انتخاب است یا آرام آرام به سراغمان میآیند و بر ما چیره میشود؟ اینگونه به نظر میرسد که ظهور بیحوصلهگی دست خودمان نیست ولی مرور راهکارهایی که روانشناسان برای حل مشکل بیحوصلهگی ارائه میدهند بیانگر آن است که نجات از بیحوصلهگی دست خودمان است. در واقع بیحوصله شدن یک انتخاب نیست ولی میتوان موقعیت را از حوصلهسربر بودن بیرون آورد.
حوصله و بیحوصلهگی موضوعی متعلق به دنیای جدید است. در جامعه ماقبل صنعتی و جوامع کشاورزی بیحوصلهگی مسألهای در زندگی روزمره نبود. حتی این روزها نیز اگر به اجتماعات کشاورزی بروید یا با سالمندان ساکن اجتماعات کشاورزی و نسلهای قبلتر از خود در این خصوص صحبت کنید میبینید که آنان به ندرت به مسأله بیحوصلهگی اشاره میکنند. تکرار مداوم یک کار، یا بیکاری، برای آنان زمینه بیحوصلهگی را فراهم نمیآورد. حوصله، ارزشی اجتماعی نبود تا آنان طبق این ارزش افراد و موقعیتها را به دو گروه حوصلهسربر و غیرِ آن تقسیم کنند. این پرسش نیز مطرح است که آیا بیحوصلهگی با درجاتی از رفاه و پیشرفت جوامع در ارتباط است؟ یعنی مردمانی که زمان و فراغت بیشتری دارند معمولا با بیحوصلهگی مواجهاند؟
بارها دیدهام که اطرافیان با حیرت این پرسش را مطرح کردهاند که قبلا، یعنی زمانی که اینترنت نبود، آدمها چطور خودشان را مشغول میکردند؟ آخر چهطور حوصلهشان سر نمیرفت؟ در همین ارتباط، این پرسش جدی در مطالعه حوصله و بیحوصلهگی وجود دارد: آیا میتوان گفت که با فراگیری دسترسی به اینترنت و گردش روز و شب آدمها در دنیای مجازی، احتمال اینکه حوصله کسی سربرود دیگر وجود ندارد؟ شواهد اولیه گویای آن است که این اتفاق رخ نداده است. با وجود شبکههای اجتماعی متنوع و سیطره دنیای مجازی بر زندگی ما، هنوز احساس بیحوصلهگی گاه و بیگاه به سراغمان میآید. همانطور که قبلتر گفتم گاهی به هنگام کاری که سخت مشغول آن هستیم نیز بیحوصلهگی دست از سرمان برنمیدارد.
انتهای پیام