تهران ۲۰.۴° كمينه ۲۰.۴°  بیشینه ۲۰.۹۹°
۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۸
در گفت‌وگو با ضیا قاسمی مطرح شد؛

تداوم سیاست فارسی‌ستیز در عصر طالبان

تداوم سیاست فارسی‌ستیز در عصر طالبان
استقرار جمهوریت طی دهه‌های متاخر، این فرصت را به اهالی فرهنگ و ادبیات افغانستان ایجاد کرد که مراودات فرهنگی و زبانی تا حد قابل قبولی گسترش یابد و زمینه انتشار آثار ادبی در دو کشور فراهم شود؛
کد خبر: ۷۴۸۱۶

به گزارش معاصر، با روی کار آمدن حکومت طالبان اما، بار دیگر سرنوشت این همسایگان صبور و مهجور، به مخاطره افتاد تا مصائب اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی بار دیگر عرصه را به مردم صبور و رنج‌کشیده آن کشور تنگ کند. تدوین و تحمیل سیاست‌های فارسی‌ستیزی؛ آن‌هم در سرزمینی که فارسی، همچنان زبان اول آن به شمار می‌آید، نمود روشنی بر این مدعاست.

محدودیت‌ها و فشارهای سیاسی کار را به جایی رسانده که به گفته ضیا قاسمی، نویسنده افغانستانی مقیم سوئد، در وصف شاعران و نویسندگان هموطن خود می‌گوید: «بسیاری از شاعران و نویسندگان چه باتجربه و چه جوان آواره شدند و هنوز درگیر کمپ‌های پناهندگی، ادارات مهاجرت و آموختن زبان کشورهای میزبان‌ و پیدا کردن کارند و از خلقت ادبی فاصله گرفته‌اند.»

آنچه در ادامه از نظر می‌گذرانید، مصاحبه‌ای با نویسنده «وقتی موسی کشته شد»، «زمستان» و «پادشاهی اندوه» است.

ابتدا کمی درباره گستره‌ جغرافیایی و فرهنگی زبان فارسی در افغانستان کنونی توضیح دهید.

گستره‌ فهم و کاربرد زبان فارسی تقریباً تمام جغرافیای افغانستان امروزی است. فارسی علاوه بر اینکه زبان مادری بیشتر از نیمی از مردم افغانستان است، زبان ارتباطی بین اقوام است و تقریبا تمام مردمی که زبان مادری‌شان فارسی نیست، مثل پشتون‌ها، ازبک‌ها و بلوچ‌ها و… فارسی را می‌فهمند و به واسطه‌ آن با دیگر اقوام گفت‌وگو می‌کنند. غیر از ارتباطات اجتماعی، زبان مسلط علمی و فرهنگی در افغانستان نیز فارسی است. علاوه بر فارسی‌زبانان، آن عده از شاعران، نویسندگان و اهالی علم و فرهنگ که متعلق به اقوامی هستند که زبان مادری‌شان فارسی نیست، نیز وقتی می‌خواهند مخاطب ملی داشته باشند، آثارشان را به فارسی پدید می‌آورند. عده‌ای از شاخص‌ترین آثار ادبی فارسی افغانستان متعلق به شاعران و نویسندگان پشتون و ازبک‌اند که زبان مادری‌شان فارسی نیست. البته این روال معمول و صورت طبیعی ‌قضیه است اما در بعضی دوره‌های تاریخی بوده که بر اثر اعمال سیاست‌های متعصبانه‌‌ای از سوی حاکمان، زبان فارسی در ادارات و رسانه‌ها و جامعه در معرض تحدید و تهدید قرار گرفته و متأسفانه زیان نیز دیده است. نوبت اول و فعلی حاکمیت گروه طالبان از جمله‌ همین دوره‌ها بوده است.

شرایط در فضاهای دانشگاهی چگونه است؟ پژوهش‌های زبانی چقدر مورد نظر اساتید و دانشجویان است؟

من به دلیل اینکه بیشتر عمرم را در مهاجرت و بیرون از افغانستان زندگی کرده‌ام، شناخت دقیق و کافی از فضاهای دانشگاهی و اوضاع آن‌ها ندارم. مدتی در سال ۱۳۹۰ به صورت استاد مدعو در دانشکده‌ هنرهای دانشگاه کابل تدریس می‌کردم، اما آن دوره‌ کوتاه برای یافتن شناخت درست، کافی نبود. به صورت کلی اما می‌دانم که زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های افغانستان خیلی فعال و به‌روز نیست. آثار پژوهشی و تألیفی شاخصی در این حوزه به ندرت خلق شده و از این لحاظ واقعاً دانشگاه‌های افغانستان دچار فقرند. البته می‌شود برای این رکود، دلایلی را برشمرد. مثل نزدیک به 5 دهه جنگ و ناآرامی که نهادهای اجتماعی مثل نهاد آموزش را از پویایی انداخته است، مثل مهاجرت بسیاری از اساتید دانشگاه و اهالی قلم به خارج از افغانستان بر اثر همان جنگ‌ها یا مثل وقوع دوره‌های سیاست‌های فارسی‌ستیزی بعضی از حکومت‌ها که ذکرش رفت. این مصائب دیرساله باعث شده نهاد آموزش و جامعه‌ دانشگاهی در افغانستان از پویایی بمانند و نتوانند به جلو حرکت کنند و صرفاً به شیوه‌ها و منابع و تجربه‌های تکراری گذشته اتکا کنند.

آیا دسترسی به منابع پژوهشی زبان فارسی در افغانستان مهیاست؟ این مساله در سطح تعاملات سیاسی و فرهنگی دولت‌ها چگونه قابل ارتقاست؟

تا جایی که من دیده و شنیده‌ام و شناخت اندک من اجازه می‌دهد، دسترسی به منابع پژوهشی زبان فارسی در افغانستان محدود است و از این لحاظ جامعی ادبی و دانشگاهی افغانستان بسیار متکی و وابسته به آثار و منابع ایرانی هستند. من اغلب، دانشجوها را می‌دیدم که در کتابفروشی‌ها دنبال کتاب‌ها و منابع مرجع و پژوهشی ایرانی بودند. خود افغانستان از این لحاظ واقعا با کمبود مواجه است. تعاملات دولت‌ها نیز در حوزه‌ فرهنگ چندان به چشم‌آمدنی نبوده است. همکاری‌هایی اگرچه بین دانشگاه کابل و دانشگاه‌های ایران بود، اما نه در حدی که می‌توانست عمق ایجاد کند.

مخاطبان عمومی چطور؟ آیا می‌توانند به تازه‌های نشر ایران دسترسی آسانی داشته باشند؟

خیلی نه. تا قبل از سقوط جمهوریت، باز مجراهای باریکی بود. مثلاً چند تا کتا‌بفروشی در چهارراه معروف پل سرخ کابل بودند که از ایران کتاب وارد می‌کردند. کتاب‌های دانشگاهی، کتاب‌های ادبی و فلسفی و جامعه‌شناسی محدودتر. اما بعد از سقوط بازار کتاب در افغانستان به شدت آسیب دیده است. محروم شدن دختران و زنان از تحصیل و حضور در محافل فرهنگی، ادبی، علمی. مهاجرت و آواره شدن فله‌ایِ یک طبقه‌ اجتماعی که اهل فکر و فرهنگ و مطالعه بودند، وخامت اوضاع اقتصادی و پایین آمدن قدرت خرید مردم و قیودات و محدودیت‌هایی که طالبان بر عرضه‌ کتاب‌ها وضع کرده‌اند، بازار کتاب را عملاً خشک کرده است. راستش را بخواهید دیگر نه به آن‌صورت مخاطبی مانده و نه دسترسی‌ای.

با توجه به تحولات ادبی در عصر حاضر ایران، جریان‌های ادبی در افغانستان چطور پیش می‌رود؟

تا پیش از سقوط، فضای ادبی در افغانستان رونق خوبی داشت. من خودم به شخصه بسیار امیدوار بودم. انجمن‌ها و حلقه‌های ادبی زاینده‌ای در شهرهایی مثل کابل، هرات، مزارشریف، بدخشان و چند جای دیگر فعال بودند. شاعران و داستان‌نویسان جوانی هر روز معرفی می‌شدند و چهره می‌شدند و تجربه‌های جدید و شجاعانه‌ای در آفرینش‌های ادبی دیده می‌شد. فضای مجازی هم باعث سهولت ارتباطات این حلقه‌ها و چهره‌ها با همدیگر و با شاعران و نویسندگان مهاجر و همچنین فضای ادبی ایران شده بود. اما صد افسوس که با سقوط همه‌ اینها از هم پاشید. بسیاری از شاعران و نویسندگان چه با تجربه و چه جوان آواره شدند و تا هنوز درگیر کمپ‌های پناهندگی، ادارات مهاجرت و آموختن زبان کشورهای میزبان‌ و پیدا کردن کارند و از خلقت ادبی فاصله گرفته‌اند. تعداد کمی که هنوز در داخل مانده‌اند هم دچار محدودیت‌اند. چه در فضای مجازی که نمی‌توانند آزادانه و بدون هراس از عواقب آثار اعتراضی‌شان را منتشر کنند و چه در جلسات. مثلا چند وقت پیش مسؤل یکی از جلسات ادبی را به خاطر این‌که دو دختر شاعر در جلسه‌اش شرکت کرده بودند، بازداشت و ضرب و شتم کرده بودند و…. این خلاصه‌ای از وضع جریان‌های ادبی افغانستان بود. فکر می‌کنم تا زمانی که اوضاع به نحوی به ثبات برسد، ما بعد از آن رواج و رونق، یک دوره‌ غم‌انگیز خلاء را تجربه خواهیم کرد.

آیا شاعران و نویسندگان افغان از جریان‌های ادبی در ایران، تاثیر می‌پذیرند؟

بله، هم تجربه‌ مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران و هم گسترش فضای مجازی چنان‌که عرض کردم، ارتباط‌ها و دسترسی به تجربه‌ها را بسیار نزدیک کرده است. فضای ادبیات دو کشور به نوعی به سوی پیوستگی می‌رود، انگار که مرزهای جغرافیایی در قلمرو ادبیات از بین بروند و ما به یک قلمرو واحد زبانی برسیم. مثل وضعیتی که در ادبیات کشورهای عرب یا انگلیسی‌زبان و اسپانیولی‌زبان برقرار است و مرزهای جغرافیایی در آن محو شده‌اند. تأثیرها هم اگرچه در کمیت هم‌اندازه نیستند اما متقابل‌اند. همان‌قدر که مثلاً شعرهای شاعری چون سیدمهدی موسوی در افغانستان فضا ایجاد می‌کند و تأثیر می‌گذرد، شعرهای الیاس علوی هم در ایران تأثیر می‌گذارد و مثال‌هایی دیگر. البته چنان که عرض کردم، بعد از سقوط افغانستان به دست طالبان فضای ادبی در افغانستان دچار توقفی شده که طبیعتاً عوارضش به آن تعامل‌ها و آن تأثیرگذاری‌ها و تأثیر‌پذیری‌های متقابل هم خواهد رسید.

از جایگاه نویسندگان و شاعران مهاجر در ادبیات این کشور بگویید؟

الان که همه مهاجرند. در چهار گوشه‌ جهان از زلاندنو تا شیلی پخش شده‌اند. شاید به تعداد انگشتان دو دست شاعر و نویسنده در داخل افغانستان بیشتر نمانده باشند. این برای ادبیات افغانستان هم یک فرصت است و هم یک تهدید. فرصت این است که با ادبیات متنوع جهان از نزدیک آشنا می‌شوند و مختصر تعاملاتی هم ممکن است ایجاد شود و این فضاها و افق‌های تازه‌ای را به روی‌شان باز می‌کند. امکان بهره‌گیری از تجربه‌های ادبی جوامع میزبان. اما من جنبه‌ تهدیدش را بزرگ‌تر می‌بینم. شاعران و نویسندگانی که مهاجر شده‌اند، به استثنای آنانی که مقیم ایران شده‌اند، درون محیط زبانی دیگری قرار گرفته‌اند. آن‌ها در محیط زبانی که به آن می‌نویسند و خلق می‌کنند، قرار ندارند. من همیشه در گفت‌وگوها و سخنرانی‌هایم وضعیت خودم و دیگر اهالی قلم که در محیط غیر زبانی خودشان هستند را به زندگی ماهی در آکواریوم تشبیه کرده‌ام. این‌که شبانه‌روز در کار و زندگی متمرکز زبانی باشی غیر از زبانی که به آن خلقت می‌کنی، کار را خیلی سخت می‌کند. تعدادی از ادامه‌ راه می‌مانند و تعدادی که ادامه می‌دهند هم از زبان زنده و جاریِ جامعه فاصله می‌گیرند. فضای زمانی زبان‌شان در وقتی که از محیط زبانی جدا شده‌اند، ثابت و ایستا می‌‌ماند و از تحولات و جریان زبان جامعه که همیشه در حرکت است، جا می‌مانند.

اما شاعران و نویسندگانی که به ایران مهاجرت کرده‌اند، از این تهدید برکنارند. آن‌ها زبان قلم‌شان همان زبان زندگی و محیط‌شان است. همان زبان محافل و مجامع ادبی. کتاب‌های مربوط به همان زبان را در ویترین کتابفروشی‌ها می‌بینند و تیترهای روزنامه‌ها را به همان زبان می‌خوانند و اخبار را به همان زبان می‌شنوند. این‌ها خیلی تأثیر دارد. این گروه می‌توانند جایگاه بایسته‌ای در ادبیات افغانستان داشته باشند. همانند دهه‌ 70که ادبیات مهاجرت ما در ایران پا گرفت و به سرعت تحت تأثیر ادبیات روز ایران رشد کرد و جانی تازه و خونی تازه به ادبیات افغانستان بخشید و بالی نیرومند برای آن شد.

 

 

انتهای پیام
اشتراک گذاری :
ارسال نظر

آخرین اخبار روز