مراسم برائت از مشرکین چطور برگزار شد؟ آیا برای حجاج نسبت به سر دادن
شعار محدودیت وجود داشت؟
مراسم برائت از مشرکین خیلی عالی برگزار شد با شعارهای کوبنده و بیانیه
قوی و محکم؛ پیام مقام معظم رهبری هم در بین حجاج قرائت شد و آقای قاضی عسگر قبل از
قرائت پیام رهبری چند دقیقه ای سخنرانی کردند، مشکلی برای برگزاری مراسم نبود و حضور
حجاج هم بسیار گسترده بود.
بعد از اینکه از عرفات به سمت مشعر حرکت کردیم، شب را در مشعرالحرام بیتوته
کردیم و وقوف اجباری ما از اذان صبح تا طلوع آفتاب بود. همه گروه های خبری با هم بودیم.
گروه پرس تی وی، العالم، شبکه خبر، حج سازمان، واحد مرکزی خبر و بعثه رهبری به همراه
همه کاروان های ایرانی نزدیک هم بودیم.
بعد از طلوع آفتاب از مشعر به سمت سرزمین منا حرکت کردیم و فاصله حدود
۳ کیلومتر را همه با هم و همه کسانی که شاید
امروز پیشمان نیستند، طی کردیم.
موقع حرکت به سمت منا با آقای رکن آبادی همراه بودیم. من از قبل ایشان
را میشناختم چون در موقعیتهای
مختلف خبری از ایشان گزارش گرفته بودم.
من به آقای رکن آبادی گفتم «دکتر بیانیه را شما خیلی با صدای رسا و تاثیرگذاری
قرائت کردید، خیلی عالی بود، من هم تصویر شما را گرفته و به تهران فرستادم» قرار شد
بعد از آنکه رمی جمرات را انجام دادیم به چادرمان برگشته و تصویر خواندن بیانیه از
سوی آقای رکن آبادی را که ضبط کرده بودم، برایش پخش کرده و نشان دهم ولی متاسفانه این
کار انجام نشد و هرگز چنین فرصتی به ما دست نداد.
وقتی به چادرهایمان در سرزمین منا رسیدیم، همه گروه های خبری همراه هم
بودیم. وسایلمان را داخل چادرها پهن کردیم و به سمت رمی جمرات حرکت کردیم. تقریباً
همه با هم بودیم و فاصله هرکدام با دیگری یک تا دو دقیقه بود. به طوری که در طول مسیر
همدیگر را می دیدیم ولی وقتی وارد خیابان اصلی یعنی همان خیابان ۲۰۴ که خیابان مرگ
بهترین گزینه برای آن است، شدیم، ازدحام جمعیت باعث شد تا یکدیگر را گم کنیم.
۴۰ دقیقه
بود که حرکتمان را شروع کرده بودیم اما کم کم احساس کردیم که حرکت جمعیت از جلو کند
شده، این کندی آنقدر ادامه پیدا کرد که بعد از چند دقیقه احساس کردیم حرکت حجاج به
طور کلی متوقف شده است.
ابتدا تصور کردیم که این روند طبیعی است اما جمعیت از مقابل با مسیر بسته
مواجه شده بود و از پشت سر هم به این جمعیت اضافه میشد
و حجاج وارد همان خیابان میشدند.
همه ایستاده بودیم، همه خود را باد میزدند،
گرما زیاد بود اما آرام آرام این شرایط به یک دلهره تبدیل شد. دلهره اینکه پس چرا همه
ایستادهایم و راه نمیرویم!
حجاج از اینکه در گرمای شدید ایستادهاند
خسته شده بودند. ازدحام به جایی رسید که همه به هم چسبیده بودند.
خیابان ۲۰۴ عرض
۵ تا ۶ متر دارد و در دو سمت چپ و راست آن چادرهای مخصوص حجاج دایر
شده است که جلوی این چادرها با نرده محافظت شده است و هر ۴، ۵ متر
بین چادرها کوچههای یک متری برای
تردد ایجاد کردهاند تا حجاج مستقر
در داخل چادرها بتوانند از این کوچه ها عبور کنند.
در همین حین، وقتی همه متوجه این شدند که امکان حرکت وجود ندارد، شروع
کردند از نرده ها بالا رفته و بالای چادرها شروع به حرکت کردند. ابتدای کار این اقدام
خیلی عادی جلوه می کرد اما کم کم به حجم کسانی که از نردهها
بالا میرفتند اضافه شد به طوری که همه تلاش
می کردند از این راه خود را به بالای چادرها کشانده و از وسط جمعیت خود را نجات دهند
که هم تراکم جمعیت را پشت سر گذاشته و هم هرچه زودتر خود را به رمی جمرات برسانند.
عجله مردم و شتابزدگی برای بالا رفتن از نردهها
باعث شد عدهای از بالا به سمت پایین پرتاب شوند.
پرت شدن کسانی که از نردهها بالا رفته بودند
به سمت پایین باعث می شد عدهای که پایین بودند
زیر دست و پا مانده و له شوند، چون جمعیت به هم چسبیده و راه فرار نبود.
مردم روی هم میافتادند و هیچ
کس هم کمکی نمیکرد. هر کس میافتاد
زیر دست و پا می ماند. همین باعث جیغ و فریاد و شلوغ شدن فضا شد. هرکس میخواست
از یک طرف خود را نجات دهد که همین باعث شد جمعیت بهم ریخته و هرکس مینشست
دیگر امکان بلند شدن برایش وجود نداشت. کسانی که لباس احرام برتن داشتند اگر احرامشان
میافتاد و خم میشدند
لباس خود را بردارند، دیگر امکان بلند شدن برایشان نبود. همین باعث می شد که زیر دست
و پا بمانند و شاید به همین شکل صد نفر مدفون شدند.
شرایط شما چطور بود و چقدر از همکاران دیگرتان خبر داشتید؟
در همین حین من احساس خفگی پیدا کردم و نمیتوانستم
نفس بکشم، یکی از دوستان همکاروانی که پزشک بود و تخصص مغز و اعصاب داشت، در کنار
من بود. به او گفتم آقای دکتر من حالم خیلی بد شده، نمی توانم نفس بکشم، میخواهم
یک دقیقه بنشینم. دکتر به من گفت اگر بنشینی بدون شک مردهای.
فقط در همین حد یادم مانده چون بعد از همین چند کلمه صحبت کردن خودم را به سمت او انداخته
و بیهوش شدم.
متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد اما بعد از به هوش آمدن دوست پزشکمان به
من گفت از آن شلوغی هرطور که بود تو را به سمت راست خیابان کشیده و از بین جمعیت خارج
کردم.
در آن شرایط هر کس آشنایی داشت امکان زنده بودن برایش فراهم بود اما اگر
کسی تنها بود و کسی را نداشت تا کمکش کند، حتماً کشته میشد.
اگر کسی نبود قطعاً کشته میشدیم و دوستان
ما هم که در این حادثه جان خود را از دست دادند بدون شک کسی نبود که کمکشان کند.
دوست دکتر من گفت شما را به داخل یکی از کوچههای
بین چادرهای منا کشیدم و از آنجا داخل یکی از چادرها شدیم، وقتی به خودم آمدم که احساس
کردم یخ و آب خنک بر سر و صورت من می ریزند. متاسفانه داخل چادر و کوچه ها هم با ازدحام
جمعیت مواجه شده بود.
اینکه گفته میشد حجاج ایرانی
موجب بینظمی در منا شدهاند،
حرف کذب و غلطی است چون بانظمترین حجاج، حجاج
ایرانی بودند دور و اطراف من در چادر پر از جمعیت
بود که احتمالاً مرده یا بیهوش بودند. چند دقیقهای
که داخل چادر دراز کشیده بودم و دوستم همراهم بود متوجه شدیم که از داخل خیابان جمعیت
نردهها را میشکند
و قصد درآوردن نرده ها برای خروج از خیابان ۲۰۴ را دارد. همراه من گفت هر طور که هست باید
بلند شوی، اگر اینجا بمانیم هر دویمان کشته خواهیم شد، چون این جمعیت خود را داخل چادر
ریخته و همه خفه می شویم.
گفتم من نمیتوانم بلند شوم
بدنم لمس است، اما به هر شکلی بود همراهم من را با خود بیرون کشید. ما از جایگاه چادرها
خود را به سمت غرب خیابان رساندیم، آن سمت خیابان خلوت بود. نیم ساعت یا حدود ۴۰ دقیقه بود که از
این ماجرا گذشته بود که آرام آرام حال من بهتر شد، به طوری که خودم قادر به راه رفتن
بودم، اما تا آن زمان هنوز خبر از فاجعهای
که در خیابان مرگ رخ داده، نداشتیم.
تصورم این بود که ازدحام جمعیت باعث شده من حالم بد شود، اما اتفاقی که
منجر به کشته شدن هزاران نفر شده باشد، رخ نداده است.
از سمت غرب منا دور زده و خودمان را به ابتدای خیابانی که بسته شده بود،
رساندیم و متاسفانه دیدیم کوهی از جنازه به وجود آمده و کشته روی کشته باقی مانده است.
باز هم ما چیزی از عمق فاجعه ندیده بودیم، چون آنچه رخ داده بود، وسط خیابان ۲۰۴ بود اما دیدیم
که خیابان را بسته بودند.
چرا خیابان ۲۰۴ بسته
شده بود؟
ما نمیدانیم چرا بسته
بودند، اما آنچه واقعیت داشت بسته شدن خیابان بود و پلیس به همراه خودروهای بزرگ و
سنگین مقابل این خیابان ایستاده بود.
متاسفانه تلفن دوربین دار خود را در چادر گذاشته بودم و یک گوشی ساده
برای تماس معمولی همراهم بود. از همان جا با تهران تماس گرفته و اعلام کردم که چنین
اتفاقی رخ داده است. گفتم که مابین جمعیت ایرانی هم دیدیم که بین جنازه ها و کشته شده
ها افتاده بودند، اما گفتم با توجه به اینکه ما حدود ۶۴ هزار زائر در مکه داریم، فعلا خبر ایرانی ها را نگه داشته
و برای اعلام کشته شدن ایرانیان دست نگه داریم تا دلهره ای در کشور به وجود نیاید.
اعلام خبر من حدود ساعت ۱۱ صبح
بود و ما هنوز از این عمق فاجعه بی خبر بودیم. فاجعه ای که منجر به کشته شدن ۷ هزار نفر شد.
به زحمت خودمان را به سمت جمرات رسانده و رمی جمرات کردیم و به چادرمان
برگشتیم اما وقتی به محل اسکانمان در منا رسیدم، متوجه شدم که هیچ کدام از همکارانم
برنگشتهاند. مرحوم حسینی، مرحوم میرزاده،
آقای قلیچ خانی، تصویربردار شبکه خبر، هیچ کدام برنگشته بودند. اضطراب و دلهرهای
بر ما حاکم شد که باعث شد تصور کنیم همه همکارانمان بین جمعیت مانده اند.
از تهران مدام با من تماس میگرفتند
و خانوادههایشان سراغ آنها را می گرفتند،
چون خبرهای اولیه به تهران ارسال شده بود.
روز اول، روز بسیار سخت و دشواری بود، به خصوص برای من که از بین این
همه همکار تنها مانده بودم. هیچکس نبود که در کار خبر به من کمک کند چون کار ما گروهی
است. شبکه خبر، واحد مرکزی خبر، خبرگزاری های مختلف، بخش های تولید سازمان، استانهای
کشور، شبکه های رادیویی و تلویزیونی با من تماس می گرفتند و گزارش از منا می خواستند،
اما من تنها بودم.
با اینکه شرایط سختی داشتم، اما چون وظیفه و رسالتی مهم بر عهده ام بود،
تصمیم گرفتم بلند شده و گزارش تهیه کنم. مسئولیت من اطلاع رسانی به داخل کشور بود.
خبرهای وحشتناک و ناگواری از خبرگزاری های مختلف به داخل کشور می رسید، اما من مسئول
بودم تا با مردم از طریق تلویزیون صحبت کرده و اضطراب هموطنانم را در داخل کشور کم
کنم.
۶۴ هزار
نفر جمعیتی که در مکه بودند، کل خانوادههای
ایران را در بر می گرفت. این نگرانی و اضطراب از نبود همکارانم با من همراه بود، اما
کار را شروع کردم.
چطور از درگذشت مرحوم حسینی و میرزاده مطلع شده و کی از زنده بودن همکاران
دیگرتان باخبر شدید؟
مرحوم حسینی و میرزاده که در این فاجعه جان خود را از دست دادند روز اول
بعد از این واقعه نیامدند. تصویربردار خودم چند ساعت بعد از این اتفاق برگشت، در حالی
که دست و پای او به شدت زخمی شده بود چون از نرده ها افتاده و دچار آسیب دیدگی شدید
از ناحیه هر دو پا بود.
آقای قلیچ خانی تصویربردار شبکه خبر را هم شب در یکی از بیمارستانهای
سعودی پیدا کردند، اما چون تصویربردار گروه ما مصدوم بود مجبور شدم خودم به تنهایی
هم گزارش گرفته و هم تصویر بردارم.
اگر دست کسی موبایل می دیدند از او می گرفتند، بنابراین هیچ گونه امکانی
برای ثبت تصویر از طریق دوربین خبری نبود. من ۶۰ درصد از تصاویری که در تلویزیون پخش شد را با موبایل و به
طور مخفیانه گرفتمموقع گرفتن مصاحبه میکروفن را به دست یکی از حجاج می دادم تا نگه
دارد، خودم هم تصویر می گرفتم و سئوال می کردم. ارتباطات زنده را به تنهایی ارسال می
کردم و گزارشات را خودم تدوین کرده و به تهران ارسال می کردم.
روزهای بسیار سخت از نظر کاری بود خصوصا از این نظر که بعد از گذشت چند
روز هنوز دوستان و همکاران ما پیدا نشده بودند.
در روزهای بعد همچنان همکاران من پیدا نشده و خبری از آنها نبود که در
نهایت حدود دو هفته بعد جنازه آنها شناسایی شد.
شما مسئولیت اطلاع رسانی را برعهده داشتید، اما از طرفی شنیده می شد که
دولت سعودی برای انعکاس خبری از این واقعه محدودیت ایجاد کرده و شبکه های داخلی عربستان
هم چندان انعکاسی از واقعه انجام نمی دهند. چطور با وجود این محدودیتها کار می کردید؟
دولت عربستان هیچ گاه اجازه فعالیت خبری نمی دهد. ما ضمن اینکه زائر خانه
خدا بودیم، کار هم می کردیم. متاسفانه بعد از این اتفاق همه چیز بسته شد. تمامی دوربین
هایی که پخش مستقیم از مناسک حج داشتند، به محض شروع این اتفاق در منا بسته شد و هیچ
تصویری پخش نمی شد.
تصاویری که امروز در رسانههای
مختلف از فاجعه منا وجود دارد، هیچ کدام مربوط به دقایق اولیه شروع این فاجعه و یا
زمان وقوع آن نیست، بلکه تمام تصاویر مربوط به چندین ساعت بعد از فاجعه منا است که
همه چیز تمام شده و جنازهها روی هم تلمبار
هستند.
هر کسی از زاویه دید خود این فاجعه را تعریف می کند، چون خیابان ۲۰۴ زمین فوتبال نبود
که از بالا بتوانی همه چیز را ببینی. تمام دوربینهایی
که مستقیم مناسک حج را پخش می کرد به محض شروع فاجعه بسته شد. اگر دست کسی موبایل میدیدند
از او می گرفتند، بنابراین هیچ گونه امکانی برای ثبت تصویر از طریق دوربین خبری نبود.
من ۶۰ درصد از تصاویری
که در تلویزیون پخش شد را با موبایل و به طور مخفیانه گرفتم.
هیچ گونه کمکی از طرف مامورین حاضر در صحنه صورت نمی گرفت؟
نه مامورین حاضر و نه نیروهای امدادی هیچ کدام به داد کسی نرسیدند که
بخواهند فردی را نجات دهند، واقعه رخ داد و همه به همین راحتی کشته شدند. شاید اگر
به عده ای تنها یک قطره آب داده می شد، زنده می ماندند. میدان جنگ نبود که کسی تیر
خورده و احتیاج به کمک های خاص و امداد ویژه داشته باشد. اگر به هر کسی مقداری آب داده
می شد شاید این فاجعه به این شکل رخ نمی داد.
اگر دوست پزشک من هم کنارم نبود و مقداری آب به من نرسانده یا من را باد
نمی زد، من هم کشته شده بودم. مردم مُفت کشته شدند که به خاطر بی کفایتی سعودی ها بود.
یا نمی خواستند کمک کنند و یا توانایی مواجهه با چنین بحرانی را نداشتند.
دولت عربستان هم هر سال همزمان با برگزاری مناسک حج اعلام می کند که چه
تعداد نیروی نظامی، امنیتی و امدادی در مکه مستقر کرده است، اما وقتی چنین فاجعه ای
رخ داد، ماموران بی خیال ایستاده و مردم جان دادند؛ در حالی که انسان نمی تواند نسبت
به هم نوع خود بی خیال باشد.
اما آنچه در منا رخ داد نشان داد که این واقعه در پی دستورالعملی بود
که به کسی نرسید و کمک نکنید چون ممکن نیست در کنار یک هم نوع جان دهد و از کنار این
مسئله بی تفاوت عبور کند.
نوع برخورد با افراد بی هوش و جنازه ها همه خود نشان دهنده دستوری بودن
این مسئله است، من شنیدم که کشته ها را با لیفتراک از روی زمین جمع کرده و داخل کانتینرهایی
که اصلا سردخانه انسانی نبود، می ریختند. کانتینرهایی که برای مرغ یا میوه بود، اما
این کشته شده ها را روزها و شبهای متمادی داخل این کانتینرها نگهداری کردند.
ان شاء الله هر چه سریعتر
کمیته حقیقت یاب ابعاد مختلف این فاجعه را افشا کند، اما آنچه حقیقت دارد این است که
جنایتی که از سوی دولت سعودی علیه مسلمانان صورت گرفت حتی دشمنان مسلمانان تا به امروز
نسبت به آنها مرتکب نشده بودند.
عربستان قتل عام کرد و به راحتی مسلمانان را کشت، بعد از آن هم هیچ اطلاعاتی
به کسی نداد.
این فاجعه فضای تهران را سنگین کرده بود، اما سخنان مقام معظم رهبری آبی
بر آتش درون ملت بود و باعث غرور ما در کشور شد. این سخنان چه تاثیری در عربستان داشت
و بعد از سخنان رهبری، شرایط شما در مکه چقدر تغییر کرد؟
موضع گیری قاطع مقام معظم رهبری در این زمینه تاثیر بسیاری داشت. ما واقعا
از صمیم قلب خوشحال شدیم. احساس آرامشی به حجاج داده شد که رهبر ما در چنین شرایطی
که از نظر ذهنی و عملیاتی و انجام مناسک برای همه پیچیده بود، پیام امیدبخشی و قاطعانه
ای می دهند.
سخنان رهبری تاثیر صددرصدی داشت و باعث شد سعودی ها سیاست های خود را
که به طور سخت در مقابل ایرانی ها موضع گرفته بودند و اجازه هیچ کاری را نمی دادند،
تعدیل کنند.
حتی در دیدار مقامات بعثه و سازمان حج کشور با مقامات عربستانی بعد از
این واقعه برای کمک به مصدومان و هماهنگی برای انتقال مصدومان و کشته شدگان، این تغییر
رویه احساس می شد.
متاسفانه حکومت آل سعود با جمهوری اسلامی ایران عناد دارد و این دشمنی
از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به وجود آمده و همواره خواسته اند که به نوعی به ملت
ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران ضربه بزنند، اما پیام رهبری تاثیر بسیاری گذاشت.
شما دو نفر از همکارانتان را از دست دادید، همکارانی که شاید چند دقیقه
قبل از این اتفاق با هم همراه بودید. این اتفاق چه تاثیری بر شما داشت؟
من به عنوان خبرنگار در بحران های مختلف حضور داشته ام، در بحران افغانستان
بوده ام، مناطق مختلف پاکستان را تجربه کرده ام و در بحران سوریه دو سال کار کرده ام.
حدود یک سال و نیم هم از عراق گزارش خبری ارسال کرده ام و صحنه های مختلف اینچنینی
را تجربه کرده ام، اما هرگز این نوع از فاجعه را ندیده بودم.
صحنه ای که نه میدان جنگ است و نه پیش بینی چنین اتفاقی وجود دارد، کشته
شدن هزاران انسان در مقابل چشمان تو و از دست دادن همکارانت بسیار دردآور است.
اولین مسئولیت من، مسئولیت خبرنگاری بود، باید مردم کشورمان را آگاه می
کردم و از طریق رادیو و تلویزیون با آنها صحبت کرده و به آنها آرامش می دادم. اولین
کاری که باید می کردم حفظ آرامش خودم بود تا بتوانم کارم را به نحو احسن انجام دهم.
اگر در ارتباط زنده صدایم دچار لرزش می شد یا حس خاصی داشت، همین حس به
مردم منتقل می شد و باعث افزایش نگرانی مردم بود. من در درجه اول باید به مردم کشورم
آرامش می دادم، البته منظورم این نیست که روی این فاجعه سرپوش بگذارم، اما با تکنیک
های خاص و تجربیات خودم خبر را به ایران منتقل می کردم، خبری که نباید مردم را مضطرب
کرده و ناامنی روانی را افزایش می داد.
این کار بسیار دشوار بود، حتی کار حجت الاسلام قاضی عسگر و آقای اوحدی
هم بسیار دشوار بود، ولی در هر صورت این اتفاق رخ داده بود و باید مدیریت بحران می
شد.
شرایط حجاج روز واقعه چطور بود، چون خبرهایی وجود داشت در مورد اینکه
حجاج دچار ضعف و ناتوانی شده و امکان تحمل شرایط به وجود آمده را نداشتند؟
مناسک
حج تمتع با عمره مفرده متفاوت است چون تمتع دشواری های خاصی دارد و به خاطر همین سختی
هاست که معرفت نصیب انسان می شود. سه شبانه روز حجاج در چادر بیتوته می کنند و این
شرایط شاید برای بسیاری دشوار باشد. در جریان این عملیات خاص ممکن است خواب انسان یا
خوراک او به هم بخورد، پیاده روی طولانی و سوار شدن طولانی مدت در اتوبوس در گرما ممکن
است بر همه ضعفی را غالب کند.
تمام مسلمانان دنیا از آفریقایی گرفته تا اروپایی و آمریکایی در این خیابان
بودند، همه با هم بودیم. فقط ایرانی ها نبودند که بگوییم سازمان حج هماهنگی های لازم
را برای ساماندهی حجاج انجام نداده است.
اینکه گفته می شد حجاج ایرانی موجب بی نظمی در منا شده اند، حرف کذب و
غلطی است چون بانظم ترین حجاج، حجاج ایرانی بودند. وقتی حجاج ایرانی را به سمت خیابان
۲۰۴ هدایت کرده و خیابان
مقابل آنها را بستند، ایرانی ها بدون هیچ سر و صدایی مسیر خود را کج کرده و وارد خیابان
۲۰۴ شدند. کسی در طول
مسیر برنگشت و این کذب است که می گویند ایرانی ها در میانه مسیر برگشته و باعث برهم
خوردن جمعیت شدند.
دولت عربستان هم هر سال همزمان با برگزاری مناسک حج اعلام می کند که چه
تعداد نیروی نظامی، امنیتی و امدادی در مکه مستقر کرده است، اما وقتی چنین فاجعه ای
رخ داد، ماموران بی خیال ایستاده و مردم جان دادنداینکه گفتند حجاج ایرانی شعارهای
تحریککننده در منا می دادند، غلط است. من خبرنگار هستم و به موضوعات با دید خبری نگاه
می کنم و زاویه دید من با یک فرد عادی متفاوت است، اما اصلا اینگونه نبود که کسی از
حجاج ایرانی شعار دهد. وقتی جمعیت در خیابان ۲۰۴ از حرکت متوقف شد، حجاج ایرانی هم بدون
اینکه سر و صدا کنند، ایستاده بودند. کسانی هم که از نرده ها بالا رفتند آفریقایی،
هندی و الجزایری بودند. من حتی یک ایرانی را ندیدم که از نرده ها بالا برود.
سن بیشتر زائران ما بالا بود که این سن و سال با شلوغ کردن و ایجاد سر
و صدا سازگار نیست. برنامه ریزی های سازمان حج و بعثه رهبری خوب بود، اما ما در یک
کشور بیگانه بودیم کشوری که تمام مسلمانان از سرتاسر دنیا در آنجا حضور داشتند. کشور
خودمان نبود و طبیعتا محدودیت هایی در آن داشتیم. سازمان حج نمی توانست جلوی حجاج را
بگیرد و به آنها بگوید صبح برای رمی جمرات نروید این مناسک واجب است که باید انجام
شود.
آنچه اتفاق افتاد به خاطر بی تدبیری و بی کفایتی سعودی ها بود که کفایت
نداشتند حجاج را به درستی راهنمایی کرده و یا چنین حادثه ای را مدیریت کنند. تمام کسانی
که کشته شدند ۵ تا
۶ ساعت بعد از فاجعه به دلیل بدحالی زنده
بودند، اما چون امدادی نرسید جان خود را از دست دادند. در بعثه رهبری و سازمان حج و
زیارت و حتی در چادر ما هم برای امدادرسانی گروه تشکیل شد. چون دیدیم سعودی ها کاری
نمی کنند و گفتیم پس هر کس می تواند آستین بالا زده و مصدومین را کمک کنند. با اینکه
اجازه داده نمی شد، اما چندین گروه برای کمک با سازمان حج همراه شدند.
بعد از وقوع این حادثه خانوادهتان را چطور از سلامت خود باخبر کردید
و از آنجا که دو نفر از همکارانتان کشته شده بودند، شرایط خانواده شما در تهران چگونه
بود؟
من عمده فعالیت خود را در حوزه برون مرزی و مناطق بحرانی انجام داده ام.
خانواده ام می دانند که من در بحران کار می کنم به همین خاطر با من تماس نمی گیرند
مگر آنکه شرایط بسیار حاد باشد تماس کوتاهی با من گرفته و از زنده بودنم مطمئن می شوند
تا در فرصت مناسب خودم با خانواده تماس بگیرم.
بعد از این اتفاق همه با تهران تماس می گرفتند تا از شرایط خود به خانواده
هایشان خبر دهند، اما من با سازمان تماس می گرفتم تا خبرهای منا را ارسال کنم چون می
دانستم خانواده ام نیز زنده بودن من را از گزارش هایم باخبر می شوند.
در این فاجعه امکان همه چیز وجود داشت و ممکن بود من هم مانند دو همکار
دیگرم کشته شوم، اما از اینکه سالم برگشتم، خانواده ام خدا را شاکر بودند.
در این سفر سخت ترین و تلخ ترین صحنه ای که در ذهنتان باقی ماند، چه بود؟
حاجیه خانمهای بسیاری بودند
که به اتفاق همسرانشان به این سفر آمده بودند، اما در این فاجعه همسر خود را از دست
داده بودند که صحبت با اینها فضای بسیار حزنآوری را حاکم می کرد. وقتی در بیمارستان
جمهوری اسلامی ایران در مکه حضور یافته و با مصدومین مصاحبه می کردم بسیاری عنوان می
کردند که ما خانوادگی و یا فامیلی به این سفر آمده ایم، اما از بستگانمان در این فاجعه
کشته و ناپدید شده اند. اینها صحنه های بسیار تلخ و سختی بود که در ذهن من ماندگار
شد.
حجاج غیرایرانی نسبت به این فاجعه چه نظری داشتند؟
یکی از کارهای من تهیه گزارشات تولیدی و مصاحبه با شاهدان عینی بود. مصاحبه
هایی را در منا در چادر حجاج از آفریقایی ها گرفتیم که در تمام این مصاحبه ها حجاج
غیرایرانی عنوان می کردند که عربستان این خیابان را به قصد و عمدا بسته است و می گفتند
که هیچکس کمک نمی کرد در حالی که می دیدیم نیروهای پلیس بسیار جوان بوده و فقط به
این اتفاق نگاه می کردند.
در منا راحت تر توانستیم گزارش از شاهدان عینی بگیریم، اما وقتی به مکه
برگشتیم شرایط دشوار شد. به همین خاطر با برخی از حجاج از طریق مسئولین کاروان آنها
تماس گرفتیم تا به هتل های آنها رفته و مصاحبه کنیم، اما به ما پاسخ می دادند که این
امکان وجود ندارد چون اجازه مصاحبه به آنها داده نمی شود. بعد از فاجعه منا تنها کشوری
که به این مساله اعتراض کرده و رهبر آن قاطعانه سخنرانی کرد، جمهوری اسلامی ایران بود.
هیچ کشور دیگری این کار را نکرد. حتی کشورهایی که علیه ظلم مواضع جدی تری دارند هم
نسبت به این موضوع اعتراض نکرده بلکه وزرای حجشان از عربستان تقدیر و تشکر کردند.
با این حال حجاج آنها نسبت به اینکه اعتراض خود را به واسطه یک تریبون
اعلام کنند، بیمیل نبودند. به همین خاطر ما پیشنهاد دادیم برای مصاحبه به هتل ما بیایند.
با چند نفر قرار گذاشتیم، اما تماس گرفتند و گفتند جلوی در هتل به ما اجازه ورود نمی
دهند. نیروهای امنیتی ما را شناسایی کرده و اجازه کار نمی دادند.
سخنان مقام معظم رهبری و موضع قوی ایشان برای ما دلگرمی بود که باعث شد
تلاشمان در فاش کردن ابعاد این فاجعه و تهیه گزارشات دوچندان شود. حجاج کشورهای دیگر
مانند پاکستان می گفتند رهبران ما برایمان ارزشی قائل نیستند که حداقل برای این فاجعه
پیام بدهند یا سراغ کشتهشدگان را بگیرند، اما رهبر شما که رهبر ما هم هست با پیامی
که صادر کردند، سعودی ها را به لرزه درآورد.
از همکارانتان که در این فاجعه کشته شدند، چه خاطرهای در سفر به سرزمین
وحی دارید؟
سید حمیدرضا حسینی، خبرنگار شبکه خبر که در این فاجعه جان خود را از دست
داد، بسیار متعهد و مسئولیتپذیر بود. در کار حرفه ای و در منش و اخلاق بسیار متواضع
بود. حمیدرضا خانواده اش را خیلی دوست داشت و مدام در این سفر از همسر و دخترش صحبت
میکرد.
روز حرکتمان در فرودگاه تهران دختر کوچکش را به همراه خود آورده و مدام
در آخرین لحظه های حضورمان در فرودگاه دخترش را در آغوش گرفته بود. حیف شد که حمیدرضا
دیگر برنگشت.
حجاج کشورهای دیگر مانند پاکستان می گفتند رهبران ما برایمان ارزشی قائل
نیستند که حداقل برای این فاجعه پیام بدهند یا سراغ کشتهشدگان را بگیرندآقای میرزاده
از گویندگان عرب زبان صداوسیما هم از همکاران بسیار متعهدمان بود. وقتی وارد مکه شدیم
برای انجام عمره مفرده با آقای میرزاده همراه بودیم. بعد از انجام اعمال، رسیدیم به
مرحله تقصیر که باید بخشی از موی سرمان را کوتاه می کردیم. یکی از حجاج از آقای میرزاده
خواست که سرش را تقصیر کند. حجاج کشورهای دیگر تصور کردند که آقای میرزاده مسئول تقصیر
کردن سر حجاج است به همین خاطر همه به سراغ او می آمدند تا برایشان تقصیر کند. من به
آقای میرزاده گفتم ما کارمان تمام شده و می رویم نماز بخوانیم شما هم هر وقت کارت تمام
شد، بیا. بعد از اینکه کارمان تمام شد دیدیم آقای میرزاده هنوز نیامده، برگشتیم تا
پیدایش کنیم، دیدیم حجاج یک صف طولانی بسته اند تا آقای میرزاده سر آنها را تقصیر کند.
گفتم کار داریم باید برویم، گفت صبر کنید کار اینها را انجام می دهم آن
وقت می رویم.
از مکه که به سمت مدینه حرکت کردیم همان شب از تهران
با من تماس گرفتند و خبر فوت برادرم را در تهران به من دادند، اما چون با همکارانم
در یک اتاق مستقر بودیم و نمیخواستم فضای روحی آنها را تحت تاثیر قرار دهم این خبر
را به همراهانم نگفتم، اما در درون خودم ناراحت بودم. فاجعه منا ما را بهم ریخت و آنقدر
تلخ و دردناک بود که باعث شد من غم از دست دادن برادرم را فراموش کنم.
انتهای پیام/