جو بایدن، زمانی که بهعنوان نامزد انتخابات برای ریاست جمهوری خیز برداشت، استراتژی دوقسمتی را ارائه کرد که هدف آن، محدود کردن برنامه هستهای ایران بود. بر اساس این طرح پیشنهادی در وهله اول، دولت او باید بازگشت متقابل با توافق هستهای ۲۰۱۵ یا همان برجام را پیشنهاد میکرد، بعد از آن در گام دوم، این بازیگر مذاکرات جدیدی را با تهران برای تحقق توافق قویتر و طولانیتر بهعنوان توافق جایگزین مطرح کردند، همگان تصور میکردند برداشتن گام نخست برای اجرایی کردن بخش اول این استراتژی آسانتر خواهد بود؛ چرا که سیاست فشار حداکثری ترامپ شکست خورده بود و متحدان اروپایی واشنگتن را از این بازیگر دور کرد. با این همه، رخدادهای بعدی نشان داد که چنین تصوری بیش از اندازه خوشبینانه بود؛ تهران به دنبال تعلیق تحریمها فراتر از آنچه در برنامه جامع اقدام مشترک توافق شده، است و ارائه تضمین از جانب آمریکا مبنی بر آن است که سناریوی خروج از برجام دوباره تکرار نشود. طبیعتا در جریان هر رایزنی، هر یک از طرفین توافق تلاش دارند، طرح پیشنهادیشان را با بهترین گزینه جایگزین خود مقایسه کنند. در همین راستا اصرار ایران در جریان رایزنیها برای احیای برجام که ۶دور آن در وین برگزار شد، بهروشنی نشان میدهد که محاسبات سال ۲۰۱۵ که در چارچوب آن، توافق هستهای برای پایان فشار اقتصادی در اولویت قرار گرفت، امروز تغییر کرده است. این تغییر اولویت ممکن است نشاندهنده توجه کمتر ابراهیم رئیسی و دولت جدید او در ایران به توافق سال ۲۰۱۵ و دیدگاه وسیعتر نسبت به گزینههای جایگزینش باشد. ایران با بهرهبرداری از تجربه چهار سال گذشته خود، به این نتیجه رسیده است که لغو تحریمها چیزی نیست که صرفا میخواهد؛ چرا که شرکتهای خارجی تمایلی برای ورود دوباره به ایران، حتی در زمان اجرای برجام نداشتند. رئیسی ممکن است به تمایل دولت بایدن در باب اعمال تحریمها در صورت عدمدستیابی به توافق فکر کند و در مقابل، به روابط رو به رشد ایران با چین، به عنوان وزنهای در برابر فشار اقتصادی آمریکا امید داشته باشد. به بیانی دیگر، دولتمردان ایران ممکن است بر این باور باشند که بازگشت به برجام در قیاس با گزینههای جایگزین، دستاورد چندانی ندارد. بایدن با ارائه «پلن بی» که در قبال آن، اگر ایران فارغ از تعهداتش، فعالیتهای هستهایاش را ادامه دهد، با پیامدهایی روبهرو خواهد شد، به طور همزمان پیشنهادی دیپلماتیک را در اختیار تهران قرار داد تا به این طریق شانس بیشتری برای بقای برجام در دوران پس از ریاست بایدن وجود داشته باشد؛ به این ترتیب، محاسبات تهران هم تغییر میکرد.
تعلیق فعالیت هستهای ایران در سال ۲۰۰۳ به طور کلی ماحصل نیروی اجبار آمریکا و دیپلماسی اروپایی، آن هم در هماهنگی با یکدیگر بود. کنار هم قرار دادن تحریمها و دیپلماسی، بستر را برای انعقاد توافقهای هستهای در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ هموار کرد؛ ایالاتمتحده میخواهد در گام نخست نشان دهد که ایران به واسطه موضعی که در مذاکرات وین اتخاذ کرده، با پیامد تصمیمش روبهرو خواهد شد. هدف تاکید تهران بر لغو تحریمهای فرابرجامی و ارائه تضمین از جانب آمریکا مبنی بر این است که دولتهای آینده تصمیمی مشابه ترامپ را اتخاذ نکنند. طبیعتا بایدن قادر نیست چنین تضمینی را در اختیار ایران قرار دهد. از همین رو، اگر پافشاریهای تهران در این باب ادامه داشته باشد، دولت بایدن رویکرد سختگیرانهتری را اجرا خواهد کرد. یکی از مهمترین محدودیتهای تحمیلی، فروش نفت ایران به چین است که از سال ۲۰۲۰ به طور چشمگیری افزایش یافته و بر اساس دادههای موجود، انتقال نفت در دریا آسانتر هم شده است. گفته میشود، خرید نفت چین از ایران در مارس ۲۰۲۱ به نزدیک به یکمیلیون بشکه در روز رسید که بیش از هر دوره در جریان دو سال گذشته بود. علاوه بر این، صادرات محصولات پتروشیمی ایران نیز افزایش یافته است. به واسطه این دادهها، مقامهای آمریکایی هشدار دادند که ممکن است، تحریمهای شدیدتری را علیه ایران اعمال کنند. با این همه، نگرانیهایی نیز در مورد واکنش ایران و اولویتهای رقابتی در روابط پرتنش آمریکا و چین، وجود دارد که احتمالا کشیدن ماشه را سختتر میکند. اگر قرار باشد تروئیکای اروپایی، یعنی بازیگرانی چون آلمان، فرانسه و بریتانیا همگام با ایالاتمتحده به تحریمها بپیوندند، این مساله میتواند زمینهساز تحمیل تحریمهای آمریکا، اروپا و سازمان ملل با تکیه بر مکانیزم اسنپبک شود.
انتهای پیام